یادداشت معصومه طباطبائی

        (این یادداشت کامل خواهد شد.)
ترجمه نمایشنامه بسیار روان و جذاب بود و خب، از خانم دانشور چیزی کمتر از این انتظار نمی‌رفت.
خود داستان، درعین طنز آمیز بودن، تلخی و گزندگی خاصی داشت و گاهی وجه تلخی داستان بر طنزش می‌چربید. (اقلا برای من اینطوری بود.)
نمایشنامه، قهرمان  به معنی یک شخصیت صد درصد دانا و درستکار نداشت و حتی عملگراترین و دوراندیش‌ترین شخصیت (لوپاخین) در رابطه عاطفی و عشقی که به واریا داشت اهمال‌کار بود و حتی در آخرین لحظه هم از معشوق خودش خواستگاری نکرد. شخصیت‌ها، همان‌هایی هستند که خیلی وقت‌ها توی زندگی می‌بینمیمشون و حتی گاهی خودمون هم چنین رفتارهایی از خودمون نشون می‌دیم. مثلا مادام رانوسکی دائما خودش رو بابت اسراف و بریز و بپاش‌هاش سرزنش می‌کنه ولی در نهایت به این باور رسیده که درست بشو نیست و می‌دونه که باز هم قراره پول‌هاش رو هدر بده. یا مثلا هیچ تلاش خاصی از طرف او و برادرش برای درست کردن اوضاع نمی‌بینیم. حتی مثلا جایی که گایف خبر می‌ده که شغلی پیدا کرده، مادام رانوسکی در واکنش به برادرش می‌گه "در شان شما نیست!" نمایی از آدم‌هایی که از همون اول منتظرن که یه شغل با درآمد فوق العاده نصیبشون بشه صرفا چون "شان" خودشون رو بالا می‌دونن.
انتهای پرده سوم برای من خیلی معنادار بود. جایی که لوپاخین می‌گه الان صاحب ملکی هست که پدرانش در اون نوکر بودن. نوعی گردش روزگار و گهی پشت به زین و گهی زین به پشت :)
یا مثلا فیرز شخصیتی هست که انگار "نوکر بودن" با تمام وجودش عجین شده و چیزی جز اون رو بلد نیست. همینه که وقتی قانون آزادی دهقانان هم اجرا می‌شه کماکان نوکره و وقتی اربابانش باغ رو می‌فروشند بازهم نوکره، در نهایت هم هر آنچه به او مربوط می‌شه پشت گوش انداخته می‌شه و همه می‌رن و او در اتاق قفل شده تنها می‌مونه. گویی با تغییر صاحبان سرمایه و قدرت، نوکرها هم تغییر می‌کنن و آدم‌های جدیدی با شکل جدیدی از خدمت‌گذاری ظهور و بروز پیدا می‌کنن.
فعلا همین :)
      
91

9

(0/1000)

نظرات

بسیارعالی👏👏
ممنون از همراهی شما🔥🔥
2

2

خواهش می‌کنم خانم فلاح عزیز، لطف دارید🙏💚 

1

سلامت باشید🔥🌹
@seyedeh251 

1