یادداشت محسن خیابانی

بینوایان
        «بینوایان» کتابی نیست که بتوانم بگویم آن را «خوانده‌ام». اگر بگویم آن را «تجربه کرده‌ام» یا «زیسته‌ام» منظورم را بهتر به شما منتقل کرده‌ام. این نماینده‌ی تمام و کمال مکتب ادبی «رمانتیسیسم» مرا با خود به دنیایی دیگر برد. همراه باشخصیت‌هایش خندیدم، ترسیدم و گریستم.  
رمانی پر از شخصیت‌های جذاب و دوست‌داشتنی که در رأس آن‌ها «ژان والژان» قرار دارد. شخصیتی که همین الان رفت کنار شخصیت‌های محبوبم در رمان‌های شاخص تاریخ ادبیات. جایی کنار «ناتاشا رستوا» و «پرنس آندره» در «جنگ و صلح»، «راسکلنیکف» در «جنایت و مکافات»، «الیزابت بنت» و «آقای دارسی» در «غرور و تعصب»، «پیپ» در «آرزوهای بزرگ» و ...
با پیش‌زمینه‌ی ذهنی حاصل از تماشای سریال انیمه‌ای «بینوایان» که در کودکی‌ بارها از تلوزیون دیده بودم و همچنین فیلم موزیکال خوب «بینوایان، تام هوپر، 2013» شروع به خواندن کتاب کردم. خواندنش در صفحات اولیه بسیار طاقت‌فرسا بود. ترجمه «حسینقلی مستعان» پر از واژگان سخت بود و کتاب در 50 صفحه‌ی اول هیچ‌کدام از شخصیت‌های اصلی‌اش را رو نکرد و به شرح زندگانی اسقفی دوست‌داشتنی می‌پرداخت که می‌خواستم سر به تنش نباشد! از خود می‌پرسیدم «فانتین»، «کوزت»، «ژان والژان»، «ماریوس» و «خانواده تناردیه» کجا هستند؟ می‌دانستم این اسقف در داستان چه نقشی دارد ولی این‌همه توضیح درباره‌اش زیاد به‌نظر می‌رسید. اما داستان هرچه پیش رفت بهتر شد، به ترجمه‌ی «مستعان» که عادت کردم دیدم چقدر خوب است و دلیل زمینه‌چینی‌های فراوان «ویکتور هوگو» را متوجه شدم. راستش زیاد فیلم دیدن و از آن بدتر، سریال‌ها باعث شده‌اند دیگر آن صبر و حوصله‌ای را که باید پای یک رمان و فهمیدن دنیا و آدم‌هایش بگذارم، نداشته باشم.
البته «بینوایان» عاری از ضعف نیست. «ویکتور هوگو» در این رمان زیاد از عنصر «تصادف» و «نجات در آخرین لحظه»  استفاده می‌کند. بخش مهمی از داستان در پاریس اتفاق می‌اُفتد. من نمی‌دانم پاریس قرن نوزدهم چقدر بزرگ بوده ولی مطمئناً یک روستا نبوده که در آن شخصیت‌ها بارها به‌صورت تصادفی به هم برخورد کنند! شاید هم من زیادی سختگیر هستم! ولی این ضعف در میان انبوه شخصیت‌های خوب پرداخته شده و توصیفات عالی نویسنده از درونیات انسان‌ها و محیط زندگیشان، گم می‌شود. 
خب حالا باید دعا کنم به روح «ویکتور هوگو» که این‌چنین مشعوفم کرد! 😁
      
2

53

(0/1000)

نظرات

ترجمه‌های شاخص قدیمی تنها اشکالشون همین زبان و لحن متکلفشون برای خواننده امروزه. از طرفی به خاطر تک بودن یا متقدم بودن کارشون، انتقاد علیه اونها کاری بسیار سخت و حتی حرمت‌شکنیه. خیلی مهمه که این ترجمه‌های خوب یک بار بازنگری بشن و با همین توضیح در اختیار خواننده قرار بگیرن.
1

0

بله. برای همین هم من توصیه می‌کنم افراد حتماً نگاهی هم به ترجمهٔ محمدرضا پارسایار از این کتاب بیندازن. البته هر دو ترجمه (مستعان و پارسایار) الان هم‌قیمت خون آدمیزادند 

0

از قیمت‌ها که نگید اصلا 😒
1

0

😂😱 

0

سلام علیکم
متشکر و ممنونم .
1

0

🙏 

0

من هم تا  اواسط جلد اول دلیل این همه توضیح و تفسیر برای هر شخصیت و واقعه رو متوجه نمیشدم، ولی بیشتر که پیش رفتم به قدرت نویسندگی ویکتور هوگو پی بردم.

0

کتاب را در نوجوانی خوندم ولی بعضی صحنه ها و دیالوگ ها الان برام روشن میشود ، آموزش هایی که دین مان درباره عدالت ، چشم پوشی، مهربانی بی توقع و بلا عوض  ....
ومسائل اجتماعی.... و گاهی سیاسی  که در داستان به زیبایی مستور است ...
چقدر خوبه اثر و کتابی برای سالیان دراز نه تنها کهنه نشود بلکه هر روز رخی دیگر بنماید

0