یادداشت پوریا زرشناس

        در نقد کتاب مسخ تا به حال همیشه از این منظر نگریسته شده است؛ مرد جوانی که یک روز صبح از خواب بلند می‌شود و می‌بیند که به حشره‌ای غول‌پیکر، «تقریبا به اندازه یک سگ» تبدیل شده است. حالا بیایید یک بار داستان را از سمت دیگرش ببینیم. خانواده‌ای که یک روز صبح از خواب بلند می‌شوند و می‌فهمند نان‌آور خانه‌، کسی که تا دیروز پسر و برادرشان بود به حشره‌ای تبدیل شده است.
این تغییر زاویه آن‌قدرها هم از میل کافکا دور نیست. زمانی که کافکا شنید قرار است برای این داستانش تصویری کشیده شود، بلافاصله به ناشر نامه‌ای نوشت و مؤکدا درخواست کرد که برای طراحی جلد داستان از تصویر سوسک یا هر حشره دیگری استفاده نشود. پیشنهادهای خود کافکا همه کشیدن تصویر سایر آدم‌هایی بود که با گرگور زامزا (همان مرد جوان مسخ‌شده) در ارتباط‌اند. پدر و مادرش یا «بهتر از آن خواهرش». کافکا، خواسته یا ناخواسته، داشت اعتراف می‌کرد که داستانش دقیقا درباره چیست.
اگر به نمودارهای تحول شخصیت، در کتاب‌های کلاسیک نقد ادبی علاقه داشته باشید و سعی کنید آنها را برای نقد کتاب مسخ کافکا ترسیم کنید، به این نتیجه می‌رسید که هر 3 عضو خانواده زامزا در طول داستان تغییر می‌کنند و فقط خود گرگور است که از اول تا آخر تغییری نمی‌کند.
این درست است که داستان با بزرگ‌ترین تغییر ممکن برای گرگور آغاز می‌شود ولی این تغییر چیزی را در او عوض نمی‌کند. گرگور حتی بعد از تبدیل شدن به حشره نیت دارد باز هم سر کار برود و از نماینده شرکت درخواست می‌کند که او را اخراج نکنند. گرگور تا پایان داستان به همین روال ادامه می‌دهد. درست است که همه غرایز، نوع حرکت، حواس، سلیقه غذایی و به عبارتی همه چیز زندگی‌ش زیر و رو شده است اما افکار او عملا تغییری نکرده‌اند.گرگور سال‌هاست که خرج زندگی خانواده‌اش را می‌دهد و کار می‌کند تا بدهی پدرش را تسویه کند. اما حتی وقتی هم که می‌فهمد در تمام این سال‌ها فریب خورده است و پدرش پول‌هایی را که او درآورده، به جای دادن بابت بدهی، ذخیره کرده است، هیچ دلخوری خاصی ندارد و هنوز تسلیم محض است.
در عوض، پدر، مادر و گرته خواهرش از آغاز داستان تا آخرش زیر و رو می‌شوند. پدر که ابتدای تنبل و ازکارافتاده است، سر کار می‌رود و در یونیفورم جدیدش خیلی هم سرحال و جوان به نظر می‌رسد. مادر تبدیل به زنی صرفه‌جو می‌شود که رضایت می‎‌دهد بخش‌هایی از وسایلش را بفروشند و یکی از اتاق‌های خانه را اجاره بدهند. خواهر که ابتدای داستان همدل‌ترین شخصیت داستان با گرگور است، در پایان داستان کسی است که تصمیم نهایی را در مورد او می‌گیرد و البته از دختری جوان و اندکی سرخوش به زنی کارمند و جدی تبدیل می‌شود. در حقیقت تغییر گرگور زامزا همه اهل خانه را تغییر می‌دهد، جز خودش. و شاید نکته همین باشد. گرگور مسخ شده است، چون از قبل مسخ شده بوده است.
      
346

21

(0/1000)

نظرات

تحلیل قشنگی بود 
فقط فکر کنم می‌خواستید پنج ستاره بدید اشتباهی یک ستاره دادید
2

3

زنده باشین جناب بهروزنژاد بزرگوار... نه راستش! اتفاقا چون کتاب رو دوست نداشتم 1 دادم... این البته نظر شخصی بنده است و لزوما صحیح هم نیست! فدای مهرتون 

1

پس کاش علت اینکه دوستش نداشتید رو هم می‌گفتید
@PouryaZar 

0

امیررضا

امیررضا

1403/10/25

بسیار جالب بود.
1

3

ممنونم امیررضای عزیز از زمانی که اختصاص دادین برای مطالعه نقد بنده 

0

بهار

بهار

1403/10/25

تحلیل جالبی بود .
از این زاویه به داستان نگاه نکرده بودم .
1

3

درود بر خانم بهار عزیز؛ خوشحالم که دوسش داشتین! 

1

درود و خداقوت 
بسیار عالی و جالب بود. من هم از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بودم. بابت یادداشت جالبتان سپاس‌گزارم. 💐🙏
1

2

درود بر شما جناب بیگی نازنین؛ خوشحالم که دوسش داشتین! 

1