یادداشت وایولت

وایولت

وایولت

1404/4/27

        بسم الله الرحمن الرحیم 

دومین رومنتزی ایرانی ای بود که خوندم. کتاب رو طی پنج روز تمام کردم و باید اعتراف کنم خیلی سخت بود که در مقابل خوندن فصل های بعدی مقاومت کنم(همین الانم دارم زور میزنم که از فردا برم سراغ جلد دوم)
خوشبختانه به علت اینکه کتاب از نشر تندیس بود، خلاف خیلی دیگه از کتاب های ایرانی تونستم نسخه چاپی کتاب رو داشته باشم.
قبل از اینکه برم سراغ داستان و شخصیت پردازی...یه سوال خیلی وقته که برام پیش اومده، چرا کتاب های ایرانی ویراستاریشون همیشه مشکل داره؟؟؟ توی تمام دیالوگ های این کتاب افعال سوم شخص جمع به شکل نگارشی نوشته شده بود، در حالی که باقی جمله کاملا عامیانه و محاوره ای بود.

خب اول یه مقایسه ساده کنیم که آیا به پای آثار خارجی میرسه یا نه؟
در جواب باید بگم، البته! از خیلی از رمنتزی های خارجی که بیخود و بی جهت ترند میشن بهتر بود! گرچه ایراداتش رو هم در ادامه بیان میکنم.

اول بریم سراغ تم کار، آیا تونست حس ایرانی بودن رو منتقل کنه؟ در جواب باید بگم این تم ایرانی برای کسی منتقل می‌شد که مثل ما خودش ایرانیه! مثلا اسامی کتاب یا اسم های فارسی بودن یا گاها اسم هایی با ریشه های زبان های دیگه ایرانی(مثلا آوین که ریشه کردی داره.)
 اگه بخوام صادق باشم، چون دنیای کتاب تخیلی بود، نمیتونستم دقیقا بگم که براساس فرهنگ ایران ساخته شده یا نه. یکی از راه های نشون دادن این مسئله توی این شرایط توصیف سبک معماری، مراسمات و موسیقیه، ولی خب توصیفات این کتاب بیشتر صرف طبیعت شده...یا مثلا جریان دین اصلا توی کتاب مشخص نبود، اما معلوم بود که یکتاپرست هستن.

حرف از فضاسازی شد...
بنظرم بزرگترین ایراد این کتاب این بود که علارغم اونکه نویسنده در توصیف طبیعت و در برخی موارد حتی اشیا، سنگ تموم گذاشته بود؛ چندان موجودات ماورایی و جادویی دنیا رو توضیح نداده بود. مثلا اول کتاب افراد داشتن راجب سبزپا و پرپوش حرف میزدن و من هیچ تصوری از این دو موجود نداشتم تا وسط کتاب هم این روال ادامه داشت. انگار نویسنده می‌خواست خواننده فقط به وسیله دیالوگ ها و مکالمات شخصیت ها با دنیای کتاب آشنا بشه. حد و مرز و شیوه دقیق استفاده از جادو تو کتاب اصلا مشخص نبود.

از اونجایی که گفتم نویسنده فضاسازی رو به عهده دیالوگ ها گذاشته بود، بریم سراغ جو و فضای بین شخصیت ها....
خب توی این کتاب واقعا صمیمیت بین اشخاص حس میشد. اعتماد نریمان به کیاراد، ابهت هورسا، نگرانی های پروا، عشق رایان، دوستی و پیوند محکم بین افراد پروا... کلا فضای کتاب و جو بین شخصیت ها دوست داشتنی بود و من بیشتر باقی ایرانی هایی که تا حالا خوندم، این جو و فضا رو پسندیدم.

بریم سراغ شخصیت پردازی...

شخصیت پردازی کتاب به طور کلی برای جلد اول، خوب بود و حداقل روابط بین شخصیت ها قابل درک بود، حتی با اینکه برخی از شخصیت های مکمل کامل معرفی نشدن. مثلا افراد  چهار نفر از افراد گروه پروا صرفا با مهارت هاشون از هم تفکیک شده بودن.
خب اینجا چی داریم؟؟؟ بزارید تلاش کنم چندتا از شخصیت های کتاب رو بدون اسپویل توصیف کنم.....مهمتر هارو

پروا: اون از همون اول دختری جدیه که ازش بوی خستگی به مشام می‌رسه. مثل شخصیت های رایج تو کتاب های سابق ایران بله قربان گوی کسی نیست و خودش رئیس گروهیه که همشون مرد هستن و بعضیاشون حتی از پروا سن بالاتر. اقتدار پروا در ابتدای داستان مشخصه و ذره ذره ضعیف شدنش یا بهتر بگم، بی تاب شدن و لبریز شدن کاسه صبرش، توی کتاب کاملا مشهوده... پروا شجاع، فداکار و مسئولیت پذیره، ولی مثل خیلی دیگه از نقش اصلی هایی که تا حالا دیدیم، این صفات گاهی براش دردسر میشن. نویسنده در عین اینکه میخواسته یه دختر قوی به تصویر بکشه، دوست داشته یه دختر مهربون هم خلق کنه و ماجرا جایی سخت میشه که پروا هردو رو بخواد...چه برای خودش و تصمیم هاش و چه برای نویسنده که بتونه قوس های اونو درست به تصویر بکشه....

رایان: خدای من! اجازه بدید بهتون بگم که این پسر یکی از بهترین نقش اصلی هایی که تا حالا توی کتاب‌ها دیدم! هیچ پسر کتابی ای تا حالا انقدر توی دل من جا باز نکرده بود. 
خب بریم سراغ شخصیت رایان. شاید در ابتدا بنظرم اومد که رایان مثل خیلی دیگه از شخصیت های شوخ و شنگیه که اخیرا مد شده و با خودم گفتم که قرار نیست زیادم به چشمت بیاد، اما رفته رفته نظرم عوض شد....
اولا که رایان شخصیتی بود که تناقض های رفتاریش برای من قابل درک بود. دوما نویسنده خوب تونسته بود شخصیت رایان رو با توجه به زندگی ای که داشته به تصویر بکشه. رایان جوونه، ولی بخاطر تنهایی و سختی هایی که کشیده پر از علم و تجربه‌ست! در عین حال پر از شور زندگی و امید! رایان شخصیت خیلی قوی ای بود! چه در زمینه جادو، چه شمشیرزنی و چه عاطفی! در عین حال نویسنده نیازهای عاطفی این پسر قوی رو زیر نقاب پنهان نمیکرد. رایان شخصیتی بود که توی سخت ترین شرایط خندید تا به بقیه روحیه ببخشه، اما وقتی کم آورد باکی از اشک ریختن نداشت! و حتی در اون حال هم با تمام تلاش دوباره کنترل افکار خودش رو بدست گرفت. همونطور که خودش توی کتاب میگه اون علاقه ای به دستور دادن به دیگران نداره، رایان با استفاده از هوشش تبدیل به مغز متفکری میشه که رهبران برای کمک گرفتن از ایده هاش باید از اون حساب ببرن. 
یکی دیگه از دلایل علاقم به رایان دیالوگ پردازی خوبشه. 
یکی از دیالوگ هاش که بریده‌ش رو هم گذاشتم اینه:《تو ذهن شما دروغ  معنی خیانت میده؟ قراره مجازاتم کنید؟》
این دیالوگ در نگاه اول برام خیلی ساده بود و بعد فهمیدم که رایان پنهان‌کاری ها و دروغ هاش رو جوازی بر بی معرفت بودن ندونسته و اون پلات توییست آخر کتاب هم که....خب در یک کلام دلم برای رایان سوخت!  

داریو: اون یه مرد با جذبه و جدیه که واقعا برای معاون پروا و مافوق رایان بودن مناسبه و البته یک پدر تنها که نگرانی هاش برای دخترش، کاملا توسط خواننده درک میشه! شخصیت منطقی و البته مسئولیت پذیرش رو دوست داشتم.

هورسا: یک بانوی با وقار که قدرت و تواناییش از دیالوگ هاش میباره و واکنش دیگران صحت کلماتش رو بیان میکنه. شخصیت زیرکی که داشت رو تحسین میکنم.

کیاراد و نریمان: ظاهرا بیشتر یا حتی بشه گفت تمام شخصیت های خاکستری هستن. نریمان و کیاراد نقش منفی بودن اما من نتونستم ازشون متنفر باشم. درسته که جاه‌طلب و خونریز و خائن بود، ولی بعضی جاها حس کردم که دارم درکشون میکنم.

روابط عاشقانه کتاب:
خب این مورد بعضی جاها یکم رومخ می‌شد. مثل مواردی که از عشق های قدیمی که ما حتی یکی از طرف هارو ندیده بودیم حرف زده میشد(مثلا رابطه مهرشید و هورمان)  البته باید بگم که عشق رایان به پروا رو واقعااااا دوست داشتم. من به شخصه کاملا احساس متفاوتی به روابط عاشقانه کتاب ها پیدا میکنم و فرق عشق خالصانه و هوس می فهمم یا حداقل حس میکنم. با اینکه علاقه رایان یکم سرسری بود ولی من ابدا فکر نکردم که هوس باشه، من از محبت های رایان و نگرانی هاش عشق پاک رو حس کردم. چیزی که بعد از خوندن کتاب رقبای الهی(divine rivals) فکر نمیکردم که به این زودی بتونم باز تو کتابی ببینمش.

بریم سراغ پلات توییست ها:
تاکید زیاد نویسنده روی تعلیق، گاهی به باقی بخش ها از جمله فضاسازی کتاب آسیب زد(همون جریان دیالوگ های گنگ که بالا گفتم.) کلا تاکید بیش از حد روی هیچ چیز خوب نیست، حتی کشش و جذابیت کتاب.
یکی دیگه از اشکال پلات توییست ها این بود که بیشتر از هرچیز به هویت شخصیت ها و روابط خانوادگی مربوط بودن. نه مثلا روابط سیاسی و کاری شخصیت ها. هی فلانی داداش بهمانیه، اون یکی پسر واقعی این یارو نبود....خلاصه!

در کل این کتاب ارزش خوندن رو داره، شما رو با کاراکترها همسفر میکنه و کلی علامت سوال توی ذهنتون درباره اونا و گذشته و آینده‌شون می‌کاره!
      
87

18

(0/1000)

نظرات

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

6 روز پیش

توضیحاتی که دادی داشت ترغیبم می‌کرد که کتاب رو بخرم و شروعش کنم، تا اینکه دیدم نوشتی رابطۀ عاشقانه اش مثل رابطۀ رومن و آیریس هست که دیگه شکم کااامل از بین رفت.
توی لیستم حتما جزو اولویت‌های اولم می‌زارمش.
1

2

وایولت

وایولت

6 روز پیش

من بر روی ابرها سیر میکنم🥹🥹🥹 

0