یادداشت
1403/7/24
از اولین باری که یکی از کتابهای هری پاتر رو شروع کردم، نزدیک به هجده سال میگذره (که البته این کتاب هم نبود). در واقع وقتی سراغ هری پاتر رفتم که شش جلد اول اومده بود و هنوز جلد هفت منتشر نشده بود. خب هری پاتر پدیدۀ جهانی عجیبی بود. شور و شوقی توی کل دنیا به راه انداخته بود و هر روز رکوردهای مختلفی رو جابهجا میکرد. توی کشور ما هم که نسبت به چیزهای تازه گارد خاصی وجود داره و هری پاتر هم ازش مستثنی نبود. صداوسیما (بهعنوان اصلیترین رسانۀ اون روزها) مدام در حال نفرتپراکنی نسبت به این مجموعه بود. توی خانوادۀ ما یکی از پسرخالههام چند جلد رو خونده بود (اونم یواشکی و با امانت گرفتن از کتابخونه) و ما رو تشویق میکرد که سراغ کتاب بریم، اما ذهن بمبارانشدۀ اون زمانِ ما نسبت به خوندن این مجموعه مقاومت داشت. یه روز که داشتم یکی از این بهاصطلاح مستندها رو میدیدم، کاسۀ کنجکاویم لبریز شد و گفتم بذار اصلاً بخونمش و ببینم چیه. فوقع ما وقع. افتادم توی دام پسرک عینکی. هجده سال از اون زمان گذشته، خیلی چیزها تغییر کرده، من عوض شدم، زندگی شکل دیگهایه، اما هری پاتر هنوز مثل روز اول برام جذابه. حتی شاید بیشتر. انگار واقعاً جادوییه. دفعۀ اول که مجموعه رو میخونی، عطش این رو داری که از راز و رمز ماجرا سر در بیاری، جواب سوالهات رو بگیری، بفهمی پشت این ماجراها و اتفاقها چه روایتی در جریانه، اما دفعات بعد که اون هیجانِ پیش بردن داستان از بین رفته، فرصت میکنی تأمل کنی، قدمهات رو آهسته کنی، داستان رو آرامآرام هضم کنی، از تکتک دقایق حضور شخصیتهایی لذت ببری که میدونی در انتهای داستان زنده نمیمونن و به جزئیات توجه بیشتری کنی. ریزهکاریهایی رو میبینی که نویسنده توی بخشهای مختلف کتاب لحاظ کرده و لبخند روی لبت میآرن. اکثر مخاطبهای مجموعه معتقدند سنگ جادو احتمالاً کودکانهترین و سبکترین کتاب مجموعه است، اما در مقایسه با اکثر کارهای مشابه کتاب قدرتمندیه. هیچی توش کم یا زیاد نیست. توصیف داره، اما نه زیاد، معماهاش تا حد خوبی کش میآن و تموم میشن، ریتمش هیچجا کند نمیشه، اتفاقات زنجیرهوار زیادی توش رخ میده، سوالاتی مطرح میکنه که به تعداد خوبیشون جواب میده و در عین حال مخاطب رو برای ادامۀ مجموعه کنجکاو نگه میداره. جلد اول مجموعهها اهمیت زیادی دارن، چون مخاطب از روی اونها تصمیم میگیره مجموعه رو ادامه بده یا نه. «هری پاتر و سنگ جادو» جلد اول خیلی خوبیه. این بار کتاب رو با ترجمۀ «حسین غریبی» خوندم. چقدر خوب، تمیز و کامل بود. توی دهۀ هشتاد ترجمههای مختلفی از هری پاتر بیرون میاومد که طبیعی بود، چون کتاب پرفروشی بود، اما جاافتاده بود که ترجمۀ ویدا اسلامیه بهترینه. منم با همون ترجمه کتابها رو خوندم. سالها بعد که فهمم بیشتر شد، دوباره که متنها رو بررسی کردم، دیدم اون ترجمه اونقدری که اون زمان فکر میکردم خوب نبوده و کامل و درست نبوده. شاید در زمان خودش بهترین بود، اما توی این دوره دیگه نیست. حداقل الان که ترجمۀ حسین غریبی رو خوندم با اطمینان میتونم این رو بگم. یک چیزی که توی این نسخه برام جالب بود، واژهنامهای بود که مترجم به انتهای کتاب اضافه کرده بود و ارجاعات و دلیل انتخاب نامها رو توضیح داده بود. خیلی برام جذاب بود و وجهۀ دیگهای از دقت نظر رولینگ رو نشون میداد که حتی روی انتخاب نامها هم چه وسواسی به خرج داده. به هر حال هیچ موفقیتی بیدلیل نیست. «درست نیست که غرق رویاهامون بشیم و زندگی کردن رو فراموش کنیم. یادت باشه.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.