یادداشت
1403/3/7
4.3
47
بسم الله الرحمن الرحیم حس میکنم اگر همین الان راجع بهش ننویستم کلمات از سرم محو میشن و یادم میره همچین کتابی خوندم! در وهله اول اصلا نمیخوا غلو کنم( تازه این کلمه رو یاد گرفتم) شما یا از این کتاب خوشتون میاد و شیفتهاش میشید یا ازش متنفر و منزجر میشید. آیا حد وسط وجود نداره؟ چرا وجود داره،البته اگه بتونید ذهنتون رو تا اخر پیش خودتون نگه دارید و نسپریدش به دستای تا ارنج غرق در خون نویسنده. اول از همه خلاصه داستان: دنیل در ده سالگی وقتی تصویر مادرش رو برای همیشه از دست میده،همراه پدر به مکان عجیبی در شهر بارسلونمیره. گورستان کتاب های فراموششده اسمی بود که روی این مکان گذاشته بودن،جایی که از اینجا تا حسینهی کاخ سفید کتاب داره. دنیل اونجا کتابی به اسم سایه باد پیدا میکنه و هشت سال از زندگیش رو میذاره پای پیدا کردن نویسنده و بقایایی مدفون زندگی اون،یعنی خولین کارکاس. قضایایی کتاب طوری پیش میره که دنیل آرزو میکنه ایکاش هیچوقت اینقدر پاپینمیشد ولی خب... من از این داستان لذت بردم (شما ممکنه خوشت نیاد) و قلم نویسنده و مترجم رو به شدت ستایش میکنم. کلمات قلب و ذهنم رو لمس و درگیر خودشون کردن ( حال روحیم کُوِیت بود🤌😂) منخوندن این کتاب رو توصیه میکنم،به رغمتمام چیزهای ناپسندی که داشت قرار نیست شما متزلزل بشید یا به گمراهی بیوفتید، برای فهمیدن نحوهزندگی و زیست مردمان دیگه نیاز دارید تا راجع بهشون اطلاعات کسب کنید و من فکر میکنم این کتاب به اندازهی کافی گویا هست . پینوشت ها پن¹:کتاب حاوی شوخی های رکیک و جنسی زیادیه،ابداً دست بچه و نوجوون نباید باشه(الخصوص اقا پسرا) پن²:چارچوب داستان بسیار قدرتمند بود ،اما نویسنده سر حوصله و با آرامش نشسته حتی رنگ دیوارا رو هم برامون توصیف کرده و این لزوما بد نیست . به من تصور روشنی از شهر بارسلون وکوچه پس کوچههاش داد. پ.ن³:شخصیت ها یکی از یکی جذابتر( جز دنیل) و مرموز تر(جز دنیل) بودن.چه شما از شخصیتی بدتون میومد چه خوشتون نمیتونستید منکر پرداخت خوب این شخصیت ها بشید.(متاسفانه حتی دنیل) پن⁴:حقیقتا از شخصیت اصلی زیاد خوشم نیومد،یک دبه ماست جاش میذاشتیم از خودش ذکاوت بیشتری به خرج میداد اما خب نوع روایتش جالب بود. پن⁵:عشق یکی از بنمایههای اصلی این کتاب بود و خب واقعا هم داستان های پرشوری دربارهش نوشته بود منتهی از دید من همهشون احمقانه و غیرمعقول بودن(حالا شاید بگید عشق منطقشکجاست اخه؟!). به عنوان یه مشاور نمیتونم دیدگاه مثبتی به شور نوجوونی و اتفاقات بعد از اون داشته باشم و قطعا اسمش رو عشق نمیذارم(ممکنه باهام همنظر نباشید اما خب) این مدل علاقههای بیمارگونه اخرین چیزیه که میتونم اسمش رو عشق و علاقهی درست و حسابی بذارم. پن⁶: چیزی که اسمش آزادی زنان گذاشته شد رو منکر نمیشم،ولی خب آزادی که تو رو به راحتی در اختیار مردان قرار بده بدونه اینکه اهمیتی بده بعدش چی میشه و چه بلای ممکنه سرت بیاد به تف نمی ارزه. پن⁷: خیلی برام جالب بود که ناموس برای بعضی از شخصیتهای کتاب واقعا مسئلهی پررنگی بود و نگران لوث شدنش بودن. هرچند نحوه رفتار درست رو هم بلد نبودن اما رنجی که براش کشیدن ستودنی بود🤌 پن⁸: دین ستیزی و بیگانه بودن با خدا در جای جای داستان مشهوده اما در آخر بازم دست به دامن خدا شدن😂 پن⁹:از داستان کتاب میشه برای ساختن مجموعه جدید کلید اسرار استفاده کرد و به نظرم که خیلیم پر بیننده میشه پ.ن¹⁰:اشاره به همجنسگرایی و تلطیف اون و دلسوزی بقیه اصلا دل من یکی رو نسوزوند😒 اینجا به بعد یادداشت رو می تونید نخونید،صرفا تخلیه احساسیه فرمین پسرممممممممممم،الهی دور سرت بگردممممم. چقدر تو مردی آخهههه،حالا درسته دست و دلت هرز میره و یکمم آدم تند و بی ادبی هستی اما این فداکاریایی که برای دنیل انجام دادی ستودنی بود،بگردم دور سرت پسرکم. خولین،(چپ چپ نگا کردنش) من نمیتونم دوست داشته باشم اما قدرت و جذابیت شخصیتت رو اصلا منکر نمیشم،اعتقاد دارم زادهی گناه سرنوشتی جز گناه نداره و نمیتونه سرنوشتی بهتر از این نصیبش بشه. نوریا تو نفرت انگیز بودی،نمی بخشمت و خودمم توی جهنم به هیزمهات اضافه میکنم. ابدالدهر همونجا بمون.زنک. میگل،میگل،میگل! چطور تونستی اینطور گناهی(بدبخت فلک زده)باشی؟ چرا فدا شدی؟نمیتونم باور کنم کسی دوست نداشت و تو اینطور سوختی و از بین رفتی *دستمال پر از اشکش را می چلاند دنیل 😒🙄 ببین تنها دلیلی که میتونم برای این عشق و عاشقیات بیارم بی مادر بودنته. همین. فومرو،فومرو فووووومرووووووووووووووو ،تا این حد از کسی بدم نیومده بود. دون رویکاردو الدیا! تو توسط گناهها و دلهای که شکستی مجازات شدی و امیدوارم روحت هیچوقت از این عذاب رها نشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.