یادداشت روشنا

روشنا

1403/3/14

کمبوجیه و من؛ پادشاهی مهر و کین
من عاشق دا
        من عاشق داستان‌های تاریخی و لمسِ خیالینِ برهه‌ای از تاریخم. داستان‌های تاریخ ایران علاوه بر اطلاعاتی که در مورد شخصیت‌های تاریخی بهم میدن، باعث میشن با فرهنگ ایرانی هم بیشتر آشنا بشم. ولی متاسفانه تعداد کتاب‌های این دسته هم خیلی کمن و هم بعضاً داستان درست درمونی ندارن :(( برای همین به نظرم این کتاب تلاش تحسین برانگیزی در این ژانره.

با توجه به اطلاعات کمی که دارم، تصورم بر این بود که کمبوجیه شخصیت منفوری در تاریخ ایرانه و کارهای به غایت زشتی انجام داده. در این کتاب اما شخصیتی به نام آناهیتا از زمان حال حاضر به گذشته سفر میکنه و با کمبوجیه رو به رو میشه. آناهیتا می‌بینه که کمبوجیه اون شخصیت دیوصفتی که ما می‌شناختیم نبوده و باورهاش در مورد کمبوجیه به چالش کشیده میشن. اگه تصوری از کمبوجیه ندارید میتونید قبل از این کتاب، کتاب آتوسا رو بخونید که با دیدگاه تاریخ‌نگاران قدیمی به کمبوجیه آشنا بشید.

این کتاب داستان و روایت تاریخی نیست و یک فانتزی تاریخیه که البته شاید برای دغدغه نویسنده که ارائه تصویر واقعی‌تری از کمبوجیه بر اساس منابع جدید بود، مناسب‌تر باشه اما ترجیحم این بود که عشقی این وسط اتفاق نمیفتاد ):) و همین طور دوست داشتم بدونم کدوم تیکه‌هایی از کتاب از منابع جدید تاریخی آورده شدن و واقعیت دارن‌.
با این که ترجیحم در داستان‌های تاریخی اینه که عناصر فانتزی و جادویی باهاش ترکیب نشن و تصویر واقعی‌ای از اون زمان ارائه کنن، اما از این داستان فانتزی خوشم اومد و تجربه همراهی با آناهیتا لذت‌بخش بود، ضمن این که تیکه‌های طنز کتاب خیلی جالب بود D:
ولی این که آناهیتا یک سال بین مردم اون زمان زندگی کرد و هنوز نتونست زبون و لهجشون رو یاد بگیره و اون طوری صحبت کنه واقعاً حرصمو در میاورد😂

امیدوارم در آینده نزدیک کلی کتاب خوب از این ژانر داستان تاریخی ایرانی داشته باشیم ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠✧⁠*⁠。⁩
      
248

25

(0/1000)

نظرات

چقدر خوشحالم که کتاب رو خوندید و ممنونم که یادداشت به این زیبایی نوشتید؛ با این عکس جذاب!😍
امیدوارم که این مجموعه جاش رو توی قلبتون باز کنه.💙
راستش خودم هم دوست داشتم ارجاع‌های بیشتری بدم و پانوشت بنویسم تا مشخص باشه که کجاها از منابع جدید اومده ولی حس کردم که اون موقع از حالت داستانی خارج میشه.
با این حال، هرجایی که روند داستان بهم اجازه می‌داد اشاره‌هایی کردم که منابع جدید چی میگن و هرودوت چی گفته بوده (درباره‌ی کمبوجیه فقط هرودوت حرف زده و بقیه‌ی تاریخ‌نویس‌های کلاسیک فقط اشاره‌های کوتاه کردن). انتهای کتاب هم مهم‌ترین منابعی که ازشون استفاده کردم رو نوشتم.
البته این موارد توی جلد دوم بیشتره چون اون قسمت از زندگی کمبوجیه است که منابع خیلی با هم اختلاف دارن.
راستش راهی غیر از درگرفتن یک احساس عاشقانه بلد نبودم که بشه باهاش انقدر به شاهی مثل کمبوجیه نزدیک شد و زندگیش رو از این فاصله دید. البته تو جلد دوم معلوم میشه که آناهیتا کجای روایت‌های تاریخیه.😉
3

3

روشنا

1403/3/14

خیلی خوش‌حال و ممنونم که تصمیم گرفتید داستان تاریخ ایران بنویسید و بهمون فرصت تجربه هیجان‌انگیز سفر به دوران نیاکانمون رو دادید 😍
واقعاً داستان رو دوست داشتم و حتماً جلد دوم و همین طور مجموعه نایریکا رو میخونم، مخصوصاً با جمله آخرتون⁦ خیلی کنجکاو شدم(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠ 
در مورد ارجاعات، من نمی‌تونستم تشخیص بدم کجا خیاله و کجا مدرک تاریخی داره و دوست داشتم یه توضیحی داده میشد، مخصوصاً این که شما تخصصی در این حوزه کار می‌کنید و فکر می‌کنم توضیحات خیلی خوبی داشتید ):)
در مورد عشق شاید درست میگید و من عشق گریزم 😂 ولی یه مقدار برام واضح نبود چرا باید عاشق هم بشن، مخصوصاً آناهیتا. حالا شاید جلد دوم رو که بخونم نظرم عوض بشه. 😁
و ممنون که وقت میذارید و به نظرات خواننده‌ها جواب میدید، امیدوارم کلی کتابای فوق‌العاده‌ و لذت‌بخش بنویسید :)❤️  

1

پس با این حساب فکر می‌کنم باید در کتاب‌های بعدی بیشتر ارجاع‌های پاورقی بدم. چون برای خود من ممکنه  پیش‌زمینه‌‌ی ذهنیم باعث بشه که مرز خیال و واقعیت رو تشخیص بدم ولی برای مخاطب واضح نیست. 
خیلی ممنونم که این نکته رو گفتید.💙🤗  
 @roshana. 

1

روشنا

1403/3/16

خیلی عالی میشه، مرسی 🥰❤️
@z.arooshadehghan 

1