یادداشت سید امیرحسین هاشمی
دیروز
اشتباه گرفتنِ مدیوم؛ چگونه میتواند اشتباه گرفتن مدیوم یک متن را خراب کند؟ 0- این کتاب اصلا نتوانست خود را آنگونه که یک اثر طنز باید ارائه کند، ارائه کند و تحقیقا هیچ لحظۀ ظنزِ درستی از این متن نصیبِ من نشد؛ اما نمیخواهم از کنار این مورد به سادگی رد شوم. سعی میکنم توضیحی برای این مورد داشته باشم: 1- تفاوت طنزِ اینستاگرامی/توئیتری با طنزِ مکتوب چیست؟ این تمایز رو با مفهومِ «تجربۀ ادبی» به بهترین شکل میتوان شرح داد. باید منظورم رو شفاف کنم. روز و شب، در فضای مجازی، خروار خروار محتوای طنز بر سرِ ما آوار میشود؛ شاید قهقه بزنیم و اون ریلز و توئیت رو برای رفیقهامون بفرستیم، ولی آن قهقه در هوا دود میشود و به سرعت محو. اما متنِ ادبی که رگۀ طنز دارد اینگونه نیست. همچنان تصاویرِ «دیوار گذرِ» مارسل امه، کنایههای گوگول به سنتها در «عروسی»، نقد گوگول از برورکراسی در «بازرس» و کنایههای سیاسیِ عزیز نسین در داستان کوتاههایش به روشنی در ذهنم موجود است؛ ادبیات طنز این است، شاید تو را به قهقه وادار نکند، اما «تجربۀ طنز» را ممکن میکند. آنچیز که تجربه شود میماند. خب، این چه ربطی به کتابِ «پرتاب فیل از بالکن طبقۀ پنجم» داره؟ این کتاب در جای اشتباهی نشسته است، متنِ ادبی را با محتوای فجازی خلط کرده است. شاید اگر شوخیهای این کتاب را در بخشی از یک استندآپ کمدی، ریلز اینستایی و توئیت میدیدم، با بعضیهاشون (منوط به بامزه بودن ارائه دهندۀ محتوا) احتمال داشت لبخندی بزنم، اما این شوخیها در متنِ ادبی و متنِ مکتوب ابتر و عقیم خواهد ماند و ثمری از طنز نخواهد داشت. 2- متنِ ادبی بدون روایت؟ در متنِ ادبی نمیتوان با بازیهای زبانیِ ساده، کنایههای تصویریِ دمِ دستی، شوخیهای فستفودی آنچنان که باید خواننده را مجذوب کرد (اتفاقا در فجازی این محتوا خیلی زود و تصاعدی احتمال دارد که وایرال شود)؛ اصلِ اساسیِ متن ادبی همانا «تاملی» است که در خوانش متن هست. چون تامل داریم، نحوۀ بازنمایی «داستان» که همانا «روایت» یک متن باشد اهمیت پیدا میکند؛ چون نمیتوان روایت را دفعتا ساخت و فهمید. این کلنجار رفتن و تاملِ موجود در متنِ ادبی است که کاری میکند با وقت دادن به خواننده و با غرقگیِ خواننده در «جهانِ داستانی» روایت فهم و کشف شود. این کتاب از این بخش نیز دارای ضعفهای جدیای بود، یعنی هیچکدام از داستانهای آن در حدی نبود که این حالت روایتِ ادبی را به جانِ خواننده بندازد (این نیز به همان نقدِ اصلیِ من که اینستایی بودن شوخیهای کتاب است بر میگردد. در یک ریلز 1دقیقهای که نمیتوان داستان گفت!) 3- شوخیهای جاکنشده و اگزجره! یکی از موقعیتهایی که طنز ایجاد میکند، برهمزدنِ نسبتهاست. خیلی ساده، در کاریکاتور با این حربه است که لبخند وتلخند به لبِ بیننده مینشیند همین اتفاق در متنِ ادبیِ طنز نیز رخ میدهد. در متنِ ادبی با فراخواندن یک شخصیتِ تیپیک و اگزجره کردنِ ویژگیهای آن میتوان طنز ایجاد کرد؛ طنزی که میتواند وجه آیرونیک قوی داشته باشد و طنزِ آلوده به آیرونی به نظرم میتواند سطح بالاترین طنزی باشد که ممکن است. اما همین اگزجره بودن اگر خود به صورتِ اگزجره اجرا شود، طنز که هیچ، خودِ اثر را به موقعیتی طنز تبدیل میکند. خب، بذارید در کنار این یک مشکلِ دیگر این کتاب را بگویم تا با همراهیِ این دو نکته، یکی از داستانهای این کتاب را نقد کنم. اصلِ اساسیِ طنز (به نظرم طنزی خارج از این مورد نمیتوانیم تصور کنیم)، همانا این است که جاگیر شده در فضا و زمانی خاص است؛ طنز جاکنشده نیست. یعنی در طنز یک موقعیت را به سخره میگیریم و احتمالا از مجرای همین تمسخر است که راهی برای تغییر را ممکن میکنیم. تقریبا هر اثرِ طنز جدی، از عزیز نسین گرفته است تا حتی طنزهایی که الکسیویج در «زمان دست دوم» آورده است و کلی مثالِ دیگه (حتی طنزِ ابوطالب حسینی در فوتبال 360 و امیرحسین قیاسی در نیمهشب) طنزهایی اند تماما زمینهبنیاد و جاگیر شده. ویژگیِ طنز جاگیر شده این است که مدلولِ ارجاعیِ خود را مشخص میکند، یعنی پس از خواندنِ «بازرس» گوگول، «چرند و پرندِ» دهخدا و کلی متنِ طنز ایرانیِ در حوالیِ مشروطه، میدانی تیغِ تیزِ طنز گلوی چه کسانی را خواهد درید. اما طنزِ جاکن شده چنین نیست و چنین طنزی مانایی ندارد. خب، در یکی از داستانهای این کتاب که در مورد استخدام در یک شرکت بود، میتوانستیم به زیبایی یک نقد اجتماعی و جاگیرشده در مسائل جامعه رو داشته باشیم که صدالبته این اتفاق نیافتاد! یعنی همین استفاده از شخصیتهای تیپ (که نه بد است و در طنز اتفاقا بعضا ضروری است) و اگزجره کردنِ آنها در این داستان انقدر بد سامان یافته بود، که اصلا و ابدا خواننده به حداقلی از سمپاتی با شخصیتها نمیرسید (یکی از اصولِ شخصیتپردازی همین است که کاری کند با ما شخصیتهای جوهریِ داستانی، سمپاتی داشته باشیم) و در کنار این چون شخصیتها نمیتوانند واقعی باشند و از قضی موقعیت داستانی هم آنچنان که باید درگیرکننده نیست، طنزی خواهیم داشت که هیچ مشخص نیست در کجا ایستاده و چرا اینگونه میگوید. 4- در نهایت به نظر میرسد نویسندۀ این کتاب که گویی در اول قدمهای نوشتن هستند، باید توجه داشته باشند که شاید چنین کتابی به مذاقِ کسانی که خود را غرق در جهانِ ادبیات کرده خوش نیاید و توجه به مدیوم برای انتشار آثار بسیار مهمتر از چیزی است که در نظرِ اول به چشم میآید.
(0/1000)
نظرات
19 ساعت پیش
سعی میکنم از همنهادهای فارسی کلمات استفاده کنم همیشه، ولی خیلی سختگیر نیستم روی این مورد. برای همین معمولا خیلی گیر ندارم روی این فقرات. ولی لطف کردی که توجه نشون دادی.
1
2 ساعت پیش
چون یادداشتهاتون رو خیلی خوب میدونم، دوست دارم اینجور عیوب کوچیک هم توشون پیدا نشه🌹 @SAH.Hashemi04
1
سید امیرحسین هاشمی
19 ساعت پیش
1