یادداشت فهیمه پورمحمدی
1401/3/1
3.2
24
اول از همه اینکه داستان پرکششی بود و ترجمهی خوبی هم داشت. گرچه من از فیدیبو خریدم و خوندم، و به خاطر یکسان بودن قلم و اندازه و اشتباه گذاشتن علامت موسیقی، تشخیص قسمتهای مربوط به نوار اصلا آسون نبود و خوندنش سخت شده بود. شما نسخهی کاغذیشو تهیه کنید. دوم اینکه به نظرم راوی خوبی برای قصه انتخاب نشده بود. ِکلی هم پرحرف بود، هم احساساتش یک مقدار بیش از حد غلیظ بود. خیلی وقتها دلم میخواست کلی یه دقیقه ساکت بشه تا ببینم هانا چی میگه. اما مهمترین نقدی که به این کتاب دارم، انفعال کامل هاناست. قبل از اینکه گلولهی برفی تبدیل به بحران بشه، هزاران بار میشه جلوش رو گرفت، اما هانا در مقابل اتفاقاتی که براش میافتاد کوچکترین عکسالعملی نشون نمیداد و کاملا منفعل بود. نه برای کسی تعریف میکرد، نه از کسی کمک میخواست. در حالی که اگر پدر یا مادرش رو در جریان یکی دو مورد از این اتفاقات میگذاشت -مثلا مورد چشم چرونی- قضیه خیلی راحت حل میشد. یه دختر هفده، هجده ساله انقدر بزرگ شده که بفهمه برای تصمیم گیری در مورد بعضی مسائل نیاز به مشورت با بزرگترها داره. علاوه بر این، نتیجهی بعضی کارهای هانا از قبل مشخص بود -مثل مورد جکوزی- و به نظر من جای تعجب نداشت. البته قبول دارم که تنهایی و افسردگی خیلی وقتا باعث میشن یک نفر دست به کارهای عجیبی بزنه. بعضی وقتا مسائلی که برای ما خیلی مهم هستن و تمام فکرمون رو به خودشون مشغول میکنن، در واقعیت خیلی جزئی و کم اهمیت هستن و واقعا هیچ تاثیر بلندمدتی رو زندگیمون ندارن. صحبت کردن در مورد این مسائل یا آوردنشون روی کاغذ خیلی میتونه به حلشون کمک کنه، ای بسا اگر هانا یک بار به حرفای خودش گوش داده بود، تصمیم دیگهای میگرفت و جور دیگهای عمل میکرد. در کل کشش داستان بالا بود و دوستش داشتم، اما کتابِ من دو تا پایان داشت! و پایان دوم به شدت آبکی و لوس و در یک کلمه هندی بود. به همین خاطر یک ستاره ازش کم کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.