یادداشت حلما آقاسی
1403/6/8
3.9
22
کلمه به کلمه نوشته های کتاب، با وجود خیلی از نوجوان ها قابل لمس شدن است. کتابی کوتاه، اما پر از حس هایی ناب. احساساتی که گاهاً دچارش میشویم و ناگهان از همه چیز دست میکشیم. «پسری با ۳۵ کیلو امید» داستان پسری به نام گرگوری است که به معنای واقعی کلمه از مدرسه متنفر است. متنفر است چون دوست دارد در زمینه هنر خودش فعالیت کند و ریاضی و فیزیک را اضافه میداند. گرگوری بیشتر اوقات خود را در کارگاه پیش پدربزرگش میگذراند و بیش از هر جایی در دنیا به آنجا احساس تعلق دارد. پدر و مادر او فکر میکنند او مشکل دارد و پیش پزشکان زیادی بردنش و همگی به نتیجه رسیده اند که مشکل تمرکز دارد، اما گرگوری خودش میداند که تنها مشکل او این است که انگیزه ای برای رفتن به مدرسه ندارد. انگیزه ای برای رفتن به جایی که همه او را به چشم تنبل ترین و بدترین دانش آموز مدرسه میبینند ندارد. نویسنده این کتاب، احساسات گرگوری را آنقدر دقیق و درست به وجود کاغذ های کتاب منتقل کرده بود که با خواندن بعضی جملاتش، حس میکردم این ها حرف هاییست که سال هاست درون من جای دارند اما هیچوقت نتوانستم راهی کاغذشان کنم. نمیدانم کوتاه بودن کتاب، نکته مثبتش بود، یا منفی. چون به شخصه دوست نداشتم کتاب تمام بشود و از همذات پنداری خودم با گرگوی لذت میبردم. اما برای کسانی که حال و حوصله خواندن کتاب های طولانی را ندارند، این کتاب میتواند یک انتخاب عالی باشد. این کتاب را قطعاً به تمام دانش آموزان و معلم ها پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.