یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1403/2/14
تاریخچۀ مطالعۀ یک کتاب تاریخی؛ چرا لازم است تاریخ ایران را چند باره بخوانیم؟ 0- پارسال این کتاب را خوانده بودم و همان موقع یادداشتی برایش نوشتم. دوباره به آن یادداشت نگاهی انداختم و نظرِ کلیام در مورد کتاب ثابت باقی مانده بود و خلاصۀ خوبی هم بود؛ برای همین در این متن، به شرح «خودِ کتاب» نمیپردازم. هدفِ من در این متن این است که اولا در اهمیت چند بار خواندن کتابها بگویم و دوما نشان بدهم هر بخش از کتاب آبراهامیان را با چه منابعی میتوان تکمیل کرد. 1- بسیاری استدلال میتوان ردیف کرد و از اهمیت بازخوانیِ متون ادبی گفت. از رمان گرفته است تا نمایشنامه و داستان کوتاه. تکخطیِ بازخوانی این است به نظرم: «تاریخی را پشتسر گذاشتهای و دیگر آن شخصِ پیشین در مواجه با اثر نیستی». ساده بگویم که تجربۀ زیستۀ افراد در برزخ و فاصلۀ میان خوانش اول و بازخوانی، کاری میکند که مواجۀ واپسین و دوم با اثر، تفاوت مهمی با مواجۀ نخستین داشته باشد. خلاصه که تجربهاش کنید. در مورد کتابهای تاریخی، آیا میتوان چنین استدلالی را ردیف کرد؟ هم آری، هم خیر! در مطالعۀ آثار ادبی، میتوان «انتقادی» برخورد کرد، اما از شما چه پنهان که در نهایت این «خواننده» است که تصمیم نهایی را میگیرد؛ یعنی شاید بتوان با احتمالی ادعا کرد که در مواجۀ با آثار ادبی، «عقل استدلالی» باید سپر بندازد و مواجۀ انسانی رابطۀ ما با اثر را سامان بدهد. خیلی ساده، یعنی رها کن منطقی بودن را و سعی کن اثر را «حس» کنی؛ تاریخ اینگونه نیست، «اصل حقیقتجویی» قیدی مهم بر مواجه میزند. در مواجه با تاریخ باید وحشی بود، باید منتقد بود و باید خشمگینانه برخورد کرد. نباید به نویسندۀ متساهل و بیدقت رحم کرد؛ باید او را به صلابه کشید؛ بخشش لازم نیست، اعدامش کنید! البته که میتوان نشان داد در هر رودررویی با تاریخ و متنِ تاریخی نیز، «مخاطب» و پیشفرضهای او اثر دارد (همانطور که برای نویسنده هم مبتلابه است)، اما در پیوستاری دیدن شرایط، اندکی باید دوز حقیقتسنجی را در آثار تاریخی قویتر دانست. به بیانی ساده، یعنی وقتی درحال مطالعه یک اثر ادبی هستی، نباید دلآشوبه «نظر درست»، «تفسیر درست» و جز آن را داشته باشی، اما در مورد تاریخ اندکی بیشتر باید دست به عصا بود. حال این بالانوشتهها، چه ربطی به بازخوانیِ یک کتاب تاریخی دارد؟ قبول دارید که من و شما، تاریخدان نیستیم و مخاطب تشریف داریم (اگر تاریخدان در جمع داریم، ما را ببخشاید!)؟ خب، قبول دارید که به عنوان مخاطبِ تاریخ، هرچه بیشتر تاریخ را بدانیم، راحتتر میتوانیم علیه ترهات و لاطائلاتی که عدهای به اسمِ «تاریخ» به ما میفروشند، لااقل به صورت نفیکردن، قد علم کنیم؟ ساده بگویم، یعنی تیشه به ریشه مدعی جماعت بزنیم و بگوییم: «هوی فلانی، این حرف که داری میزنی، به فلان دلایل و قرائن، غلط است». یعنی شاید ندانیم یا لزوما نتوانیم ادعا کنیم که حرفِ «به احتمال زیاد درست» چیست، اما میتوانیم نشان بدهیم که «حرف به احتمال قوی غلط» کدام است. در مواجۀ دوم با این کتاب آبراهامیان (در مدتِ میان خوانش اولیه و بازخوانیِ «ایران مدرن»، برای نمونه «مردم و سیاست در ایران» که مجموعه مقالاتی از آبراهامیان است رو خوانده بودم)، به من نشان داد که آبراهامیان در «کلان روایت» و نخِ تسبیحِ روایی ایران، به نظر خرابکاری نکرده است، اما در جزئیات، لااقل در این اثر خاص (که بار تحقیقی آنچنان قویای ندارد)ضعفهایی دارد. البته این نگاه را مدیون آن پاورقیهای عجیبِ «ویراستار فارسیِ» نسخۀ انتشارات دات هستم که در پاورقیها ضمن کنایه زدن به نویسنده، برخی گافها را اصلاح میکرد. با این پاورقیها مشکل ندارم خیلی، ولی این «ویراستار فارسی» که پر رو هم تشریف دارد، کیست؟ در شناسنامه کتاب که نشانی ازش نبود! خلاصه بعله! 2- در ادامه تلاش میکنم برخی آثار را برای تکمیل برخی موارد که کتاب گذری ردشون کرده، منابعی رو معرفی کنم: اول غر بزنم؛ کتاب، ادعاهایی در مورد تاریخ اقتصادی دارد که واقعا پژوهش درستوحسابی در موردش تحقیقا نداریم. یعنی خودِ کتاب و منابعش بهترین منابع موجود رو بررسی کرده اند. این رو اندکی با اعتماد بهنفس میگویم چون در ارائهای از جواد صالحی اصفهانی هم ایشون بیشتر روی دیتاهای خامِ موجود تاکید داشت و خیلی ارجاع به تحقیق خاصی نداشت! یعنی فقر داریم در این فقره! در مورد تاریخ «ایدههای اقتصادی» هم که نگم براتون. توضیحات داره، جا ندارم! دوم، آبراهامیان در ص223 کتاب شروع میکنه از و کشاورزان و حرکت دستجمعی ایشان در دهه 40/50 شمسی به شهرها میگوید. در این مورد کتاب تازه کشفِ من، «سیاستهای خیابانی»، از آصف بیات بسیار میتواند مفید باشد. یعنی رخداد مهم تاریخیای که آبراهامیان در یک پاراگراف یا نهایتا 2 پاراگراف، سر و تهش رو هم آورده، آصف یک کتاب بسط داده آن هم با جزئیاتی که اینجا یارای اشاره بهشون نیست. کتاب «خیز خام» از مالجو هم به آغازگاه ستیز دیوانسالاری (که در ابتدای سده14 و با حکومت پهلوی اول زاده شد) با تهیدستان میپردازد. سوم برای نمونه، آبراهامیان شروع میکند از ص229 به شریعتی میپردازد مختصر و بعضا با برداشتهای دستچندم ازمخاطبهای غربی! تفسیر فیرحی در جلد دومِ دوگانه قانون و وضعیت معاصر ایران، خیلی دقیقتر بود از آبراهامیان. یک تکنگاری خوب در مورد شریعتی، کتابِ «شعلۀ بیقرار» از محمد اسفندیاری است. در تاریخ فکری ایران از عباس منوچهری هم بخشی به شریعتی ربط دارد که قطعا بهتر از آبراهامیان اند. خیلی درگیر شدی، برو سراغ خودِ شریعتی! آبراهامیان گریزهایی ولو اندک به «شخصیت شاه» کرد. دارم در پادکست نقالباشی، با افزودههای علی آردم، «نگاهی به شاه» از عباس میلانی را میشنوم. خوب کتابی است، البته اگر حواستان به هدف میلانی از نگارشِ آن، که فهم «شخصیت محمدرضا پهلوی» است، باشید. از کتاب «شکست شاهانه» از زونیس هم تعاریفی شنیده ام. میخواستم روششناسی آبراهامیان رو نقد کنم که بعله!
(0/1000)
نظرات
1403/2/22
چقدر دقیق و منصفانه و با جزییات. برای ما که این دست کنابها رو یک بار بیشتر نمیخوانیم و آن هم از سر کنجکاوی؛ نقشه راه جامع و روشنگرانهای بود. خدا قوت.
1
1
1403/2/22
سلامت باشید. به نظر من هم تاریخ چیزی جز کنجکاوی نیست. البته کنجکاویای که حداقلی از دقت را در خود دارد. خیلی لطف کردید که خواندید🙏
1
سید امیرحسین هاشمی
1403/2/22
1