یادداشت محمد مهدی شاطری

           "کتاب دست از سرم بردارید از اهمیت خلوت کردن و تنهایی برایمان حرف می زند"

پیرزن می خواهد تنها باشد تا به بافتن مشغول شود .
چرا؟
چون حتما حتما باید ببافد
برای چه؟
لطفا سوال نپرسید او حتما باید ببافد

اما هیچکس دست از سر پیرزن برنمی دارد.
به جنگل می رود ، خرس ها مزاحمش می شوند
به کوه می رود ، بز ها دست از سرش بر نمی دارند
در کره ماه هم که فضایی ها ...
آخر به خلأ می رود ، جایی که هیچکس و هیچ چیز نیست .
می بافد و می بافد و می بافد تا تعداد لباس های بافته شده به ۳۰ می رسد.
چایی برای خودم دم می کند و بعد از خوردن دوباره به خانه ای باز می گردد که از آن فرار کرده بود.

پیرزن فقط می خواست لحظه ای از شلوغی فاصله بگیرد و بعد با آرامش به آن فضا برگشته و با شادمانی پذیرای آن باشد...
      
396

17

(0/1000)

نظرات

من و دخترم خیلی دوستش داریم.
1

1

کتاب دوست داشتنی ای هست در کل 😀 

0