یادداشت پرسفونه‌ی یک هادس خیالی

جوینده
        روایت دنیایی که انسانیت از آن رخت بسته است و خودخواهی مقصر تمام آن است.

یک تفاوت عظیم این کتاب با کتاب های پسا آخر الزمانی دیگری که خوانده بودم این بود که کل دنیا نابود شده بود و هیچ چیزی از این دنیای ما در دسترس بشریت نبود، نه سلاحی، نه ماشینی، نه آبی و نه غذایی (البته خوراک در حد بسیار بسیار کمی برای زنده نگه داشتن یک عده‌ی خیلی کوچکی وجود داره) ... و البته این باعث ایجاد دنیایی به مراتب خطرناک تر شده است.
من در انتها این کتاب را بسیار بسیار دوست داشتم و خودم را به خاطر قضاوت هایی که در مورد قدرت داستان پردازی نویسنده کردم سرزنش کردم؛

البته از نقد های زیادی که بر این کتاب وارد است واقعا نمیتوان چشم پوشی کرد.

یکی از باگ های جالب کتاب که برایم این سوال را میسازد که آیا نویسنده به گوگل دسترسی دارد یا نه این است که در این کتاب یک سگ نر از توله‌ی کوچک و تازه به دنیا آمده اش مراقبت میکند و در طول داستان آن را همراه خودش همه جا می‌کشناد و جالب اینجاست که در حقیقت اصلا سگ های نر فرزندانشان را تشخیص نمیدهند و نمیدانند که فرزندی دارند. البته در دنیای فانتزی هر چیزی ممکن است و کتاب باگ های این چنینی کم ندارد.

یکی از مشکلات اصلی کتاب روایت نادرست خاطرات بود که به شدت من را به عنوان یک خواننده در ابتدای شروع این فرایند عذاب میداد ولی بعد از گذشت مدتی به این طرز نگارش عادت کردم؛
البته به هر آنچه بشود عادت کرد به این مسئله که دنیا سازی بسیار کم رنگ بود و ما حتی از چهره‌ی افراد و شرایط محیطی هیچ اطلاعاتی نداشتیم نمی‌شد عادت کرد.
این نویسنده با این که تک تک شخصیت های کتاب حس ششم بسیار بسیار قوی داشتند و این که قرار بود بلایی آسمانی بر سرشان نازل شود را از پیش میدانستند فکر من را در رابطه با این کتاب دچار دوگانگی کرد، از یک رو این کار بسیار هیجان و کنجکاوی من را نسبت به آن اتفاق شومی که افراد حدس میزدند قرار است اتفاق بیفتد بالا میبرد و باعث میشد که خیلی جاها میخکوب کتاب شوم و برای دانستن آن اتفاق لحظه شماری کنم و از طرفی آن قدرت غافل‌گیری که هر اتفاق ناگوار در پی دارد از روند داستان میگرفت که البته بیشتر اوقات من توانایی حدس زدن آن اتفاق را نداشتم و هم هیجان ابتدایی را حس میکردم و غافل گیری را و باید بگویم که من پایان کتاب را به هیچ عنوان این گونه تصور نکرده بودم و واقعا پایان جالب و غافل‌گیر کننده‌ای داشت. 

جملات زیبای زیادی را در این کتاب علاوه بر هایلایت کردک در قلبم هک کردم ولی ویراستاری بسیار بسیار بسیاااااااار ضعیف این کتاب باعث شده بود که جملات نتوانند آن زیبایی حقیقت خود را نمایان کنند.

پیوست ۲۳/۶/۱۴۰۳ : مدتی از خوندن این کتاب میگذره و من هر بار که از وسط جاده های کوهستانی و کویری رد میشم، هر بار که سوار اتوبوس میشم و هر بار که یک سگ میبینم یاد این کتاب میفتم و نمیدونم این نویسنده با ذهن من چی کار کرده.
      
83

23

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.