یادداشت ریحانه رمضانی

        『هو النور』
"برایش حکم فانوسی را داشت که با نور آن دوباره می‌توانست همه چیز را در دنیا درست کند."
راستش قبل از دو صفحه‌ی آخر امتیازم ۴ بود ولی دو صفحه‌ی آخر....واقعا شگفت‌زده‌ام کرد. به هیچ وجه انتظار همچین پلات توییستی را نداشتم.

امید به رهایی
شخصیت‌ها به شدت قوی‌ بودن. به نظرم اگه مثلا من جای آن‌هایی بودم که خیلی زودتر وارد هزارتو شده بودند، شاید همان ماه‌های اول جا می‌زدم. واقعا انسان‌هایی که از صفر، بدون خاطره، هویت و گذشته‌ای یک اجتماع را ساختند و هر روز برای نجات‌ خود تلاش کردند، قابل تحسین هستند. این‌که با وجود همه‌ی سختی‌ها هنوز امیدشان رو از دست نداده بودند قابل تحسین بود.
بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم امید خطرناکه چون باعث ایجاد توقع در وجود آدم می‌شود اما این نوع کتاب‌ها باعث می‌شوند به این تفکر شک کنم. همین امید بود که باعث می‌شد هر روز از خواب بیدار بشوند و تلاش کنند چون امید داشتند که یک روز از دست هزارتو خلاص می‌شوند.
شاید همان ادامه دادن و تلاش کردنِ امیدوارانه، کافی باشد. شاید همان برای زندگی کردن کافی و خوب باشد. هر چه باشد بهتر از این است که ناامید ادامه بدهیم چون می‌ترسیم که یک روزی امیدمان از دست برود.
همون جمله‌ی کلیشه‌ای که میگوید مسیر مهم‌تر از مقصد است و این حرف‌ها...

باور داشتن
چه چیزی تامِس رو از بقیه متمایز می‌کرد؟
به نظر من باور داشتن بود. تامِس از خیلی چیزهای بیشه خبر نداشت. خیلی از اتفاقات وحشتناک را هنوز تجربه نکرده بود و صرفا از بقیه یک سری چیزها شنیده بود. شنیدن کجا و تجربه کردن کجا...
در نتیجه فکر می‌کنم بیشتر از بقیه در اعماق قلبش باور داشت که می‌تواند نجات پیدا کند و باعث شد کارهایی بکند که بقیه نتوانستن انجام بدهند. تامِس فقط باور داشت و همان باور باعث ایجاد شجاعت، هوش و ذکاوت برای انجام کارهای درست و به موقع شد.

سعی کردم اسپویل نکنم اما با این حال اگر خیلی حساس هستید، متن زیر را نخوانید:
حسم به تامِس(توماس)، ترزا، نیوت و مینهو خیلی ضد و نقیضه است. دوست‌شان دارم و درک‌شان می‌کنم ولی یک سری جاها اصلا با تصمیمات‌‌شان موافق نبودم. مثل آن قضیه‌ی اخراج!
می‌دتنم که نظم چه اهمیتی برای آن‌ها داشت و چرا براشون مهم بود، حتی با تنبیه تامِس موافق بودم چون فقط می‌خواستند امنیت بقیه را حفظ بکنند ولی دیگر اخراج زیادی بود. چرا مثلا زندان یا به قول خودشان هُلُفدونی نه؟ این کارشان یکم باعث شد با این‌که نیوت و مینهو را دوست‌ داشتم گوشه‌ی ذهنم یک کدورتی راجع به آن‌ها شکل بگیرد.
البته با آن پایانی که من دیدم گویا داستان فراتر از این حرفاست. یک حدسایی می‌زنم اما شاید خیلی دیگه دیوانگی باشد، در نتیجه فعلا چیزی نمی‌گم.
لحن و کلماتی که افراد بیشه استفاده می‌کردند هم مورد پسندم نبود. احساس می‌کردم نویسنده می‌خواست سعی کند این‌جوری شخصیت‌ها را باحال نشان بدهد ولی موفق نشده بود.
در آخر اینکه، حتما و فوری جلد بعدی را می‌خوانم چون به شدت راجع به داستان کنجکاوم.
_ شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۲
      
497

29

(0/1000)

نظرات

فیلمشو دیدم سه قسمتیه و به شدت جذاب و خفن 
1

1

وقت بخیر،
فیلم‌های این مجموعه با کتاب تفاوت‌های بسیاری دارند. من کتاب‌ها بعدی رو  خیلی نپسندیدم اما خواندن جلد اول این مجموعه خالی از لطف نیست.🌸 

0