یادداشت سیده زینب موسوی
1402/5/4
4.1
14
رستاخیز، آخرین رمان بلند تولستوی... ماجرا از اونجا شروع میشه که جناب پرنس دیمیتری نخلیودف در مقام یکی از اعضای هئیت منصفه، زنی رو در جایگاه متهم میبینه که سالها پیش، وقتی یه دختر نوجوون پاک و معصوم بوده، فریبش داده و بعد از برقراری رابطهٔ جنسی رهاش کرده... این زن حالا به قتل متهم شده، اونم به عنوان یکی از زنهای خودفروش یه فاحشهخونه... این واقعه دیمیتری رو سخت تکون میده و باعث میشه یه نگاه جدید به زندگی پر از فساد خودش و نظام پر از فساد کشورش بندازه... 🔅🔅🔅🔅 من اصولا رمانهای بلند تولستوی رو یه طیف میبینم، جنگ و صلح، که کلا تو طبقهٔ اشراف میچرخه. آنا کارنینا، که بازم تمرکزش روی اشرافه ولی به واسطهٔ شخصیتی مثل لوین یه پله میاد پایینتر و یه دیدی از مردم عادی روسیه میده (البته خود لوین هم میشه گفت برای خودش یه دستهٔ جداگانهست که با وجود اشرافزاده بودن نمیشه به طور کامل در اون طبقه قرارش داد). و بعد رستاخیز، که با وجود اینکه شخصیت اصلیش یه پرنسه، ولی یه بخشی از داستان رو از زاویهٔ دید آدمهای عادی روایت میکنه و کلا بسیار بیشتر از دو رمان قبلی با کف جامعه سر و کار داره! نکتهٔ جالب دیگه اینکه، اینجا تو رستاخیز، ما با انقلابیها هم مواجه میشیم. تولستوی این رمانو نزدیک به انقلاب روسیه نوشته و در جریان مواجههٔ پرنس نخلیودف با نظام قضایی روسیه، ما رو با زندانیهای سیاسی هم آشنا میکنه. کلا رستاخیز خیلی حالت انتقادی داره، انتقاد به نظامهای روسیه تزاری، مخصوصا نظام قضایی و همچنین تشکیلات کلیسا، انتقادی که خیلی جاها با تیکه انداختنهای خوشمزه همراهه 😁 همچنین جا به جا بحثهای اخلاقی و فلسفی رو پیش میکشه که بیشتر حول همین نظام قضایی و موضوع مجازات آدمها دور میزنه. اینجا هم میشه رمانهای تولستوی رو طیفبندی کرد، هر چی به آخر عمرش نزدیک میشیم تأثیر یه تحول معنوی رو تو آثارش میبینیم، اگه دوست دارید با این سیر تحولی بیشتر آشنا بشید کتاب اعتراف تولستوی رو بخونید! من خودم خیلی رستاخیز رو دوست داشتم ولی کاملا برام قابل درکه اگه برای خیلیها دوستداشتنی نباشه 😅 کلا رستاخیز به اندازهٔ آنا کارنینا از لحاظ داستانی و وارد شدن به درونیات شخصیتها قوی نیست. اینجا تولستوی موضوعات و شخصیتهای زیادی رو معرفی میکنه و به اندازهٔ آنا کارنینا تو هر کدوم اونقدر دقیق نمیشه (غیر از دو تا شخصیت اول). ولی با این وجود برام سخته بخوام بگم بین این دو تا کتاب کدومو بیشتر دوست دارم 😄البته اینم بگم که تولستوی این کتابو طوری تموم میکنه که قشنگ انتظار یه جلد دوم داری... حیف حیف که همچین جلد دومی در کار نیست 😢 🔅🔅🔅🔅 اولین بار وقتی سراغ رستاخیز رفتم که جدا دلم برای دوباره خوندن از تولستوی پر میکشید و از طرفی به خاطر بحث خیانت دلم نمیخواست برم سراغ آنا کارنینا! یهو دیدم بعله! جناب تولستوی یه رمان بلند دیگه هم داره 😍 این شد که به این رمان گوش دادم و تو این بار اول در مجموع احساس خوبی بهش داشتم. بعد از تموم شدن این کتاب، با توجه به اینکه اون حس تولستویخوانیم همچنان پابرجا بود، بالاخره رفتم سراغ آنا کارنینا... و چقدر خوشحالم از این کار ☺️ ولی در همون حین گوش دادن به آنا کارنینا و خوندنش دوباره یه حس تمایل زیادی پیدا کردم به دوباره خوندن رستاخیز! این شد که دوباره رفتم سراغش، این بار ولی با این حالت که اول گوش میدادم، بعد میرفتم به همون تیکهها تو ترجمهٔ انگلیسی و فارسی دوباره یه نگاهی مینداختم و قسمتهایی که برام جالب بود رو رنگی میکردم و براش یادداشت مینوشتم. همین مراجعه به ترجمههای مختلف باعث شد بفهمم چقددددر اختلاف ترجمه وجود داره! 🔅🔅🔅🔅 سخنی من باب ترجمههای مختلف رستاخیز! نسخهٔ انگلیسی من ترجمهٔ خانم Maude بود که به همراه شوهرش از آشنایان تولستوی بودن و حتی گویا تولستوی از ترجمههاشون راضی بوده 😄 ترجمهای که بهش گوش کردم هم ترجمهٔ آقای پرویز شهدی. در جریان این مراجعههام به ترجمههای مختلف مثلا میدیدم که یه بند کامل تو ترجمهٔ انگلیسی هست و تو ترجمهٔ فارسی نیست و گاهی برعکس! و یا اینکه تو ترجمهٔ انگلیسی یه جمله یا یه بند با ترجمهٔ فارسی فرق معنیداری داره! اینطور جاها جدا اعصابم بهم میریخت چون نمیفهمیدم بالاخره کی داره درست میگه! این شد که وقتی گذارم به یه کتابخونه افتاد، ترجمهٔ آقای ذبیحیان رو قرض گرفتم. به شهادت روی جلد کتاب، این نسخه از روسی ترجمه شده بود. اینجا متوجه شدم کفهٔ ترازو به سمت ترجمهٔ انگلیسی سنگینی میکنه :) یعنی مثلا تو تیکههای اختلاف، ترجمهٔ انگلیسی با ترجمهٔ ذبیحیان میخوند و با ترجمهٔ شهدی نه! بعدا حتی یه سری از تیکهها رو با ترجمهٔ حبیبی هم مقایسه کردم، از طریق دوست عزیزم زهرا کریمی :) تازه اینطور نبود که بخوام خط به خط ترجمهها رو مقایسه کنم بلکه این تفاوتها رو توی تیکههایی متوجه میشدم که ازشون خوشم اومده بود، یا نکتهای در موردشون داشتم و میخواستم تو کتاب علامت بزنم یا چیزی در موردش بنویسم، در نتیجه چه بسا که بسیار بیشتر از اینها بوده باشه 😅 بین ترجمهٔ ذبیحیان و حبیبی هم تفاوت قابلتوجهی ندیدم (تو همون مواردی که با زهرا مقایسه کردیم) ولی در مجموع به نظرم نثر حبیبی قشنگتر اومد. در نهایت اینکه ترجمهٔ شهدی واقعا اصلا نمرهٔ خوبی نیاورد بین این ۴ تا ترجمه. ولی یه نکتهٔ بسیار مهم به نفع ترجمهٔ شهدی اینه که تنها ترجمهای هست که نسخهٔ الکترونیکیش موجوده! متنش تو طاقچهٔ بینهایت و فیدیپلاس هست و حتی صوتی هم شده و اجرای صوتیش هم واقعا خوبه. در نتیجه، اگر بین کلا کنار گذاشتن کتاب و رفتن سراغ ترجمهٔ شهدی مونده بودید قطعا گزینهٔ دوم رو انتخاب کنید :) چون با وجود تمام این تفاوتها و مشکلاتی که گفتم، بازم میتونید باهاش از کتاب لذت ببرید. ولی اگه امکان دسترسی به نسخهٔ فیزیکی رو داشتید، پیشنهاد من ترجمهٔ حبیبیه و اگر نبود ترجمهٔ ذبیحیان.
15
(0/1000)
نظرات
1402/5/4
قربانت :) فقط به نظرم آدم باید با تولستوی ی ارتباطی برقرار کنه از طریق کارهای دیگهاش بعدش رستاخیز رو بخونه، یعنی اگر کسی به عنوان اولین کتاب از تولستوی، رستاخیز رو بخونه احتمالش هست که کتاب رو نصفه ول کنه یا دیگه سراغ تولستوی نره. نخلیودوف یکم زمخت و نچسبه. لوین تو آناکارنینا زمخت هست ولی احساسی هم هست.
1
0
1402/5/4
0