یادداشت زهرا سادات گوهری
1404/5/28

نمیدونم چه نظری دربارهی این کتاب دارم! واقعا سبک روایت جالبی داشت. از لحن نویسنده خوشم میاومد. یه حالت شلوغی داشت. روایتهای درهم برهمی که در نهایت به هم متصل میشن و انگار هر بخشی از کتاب هرچند مبهم و بدون ربط، در نهایت به طرح اصلی مرتبط میشد. کشش زیادی هم داشت، یعنی دوست داشتی بخونی تا ببینی آخر داستان چی میشه. ولی، ولی، داستان چند ایرادی داره که به نظرم باید بهشون اشاره کرد: ۱_پایان مبهم: در اول کتاب ما زمان حال رو میبینیم که یونس مرده(نترسید، چیزی رو لو ندادم، همون صفحهی اول میگه!)ولی اینکه یونس چرا مرد، گنگ و مبهم موند. مرگ طبیعی بود؟ چی بود؟ چرا یه پسر جوان باید بیدلیل بمیره؟ ۲_داستان سلما: حدس و گمانهای زیادی به ذهنم رسید. حتی گفتم شاید به زبون وارونهی یونس، سلما یه معنی دیگه داره. ولی وقتی برعکسش کردم، شد املس! که هیچ معنی ای نداشت:/ اصلا سلما کی بود، چی بود؟!... ۳_شخصیت پردازی تا حدودی ضعیف بود. یعنی ارتباط گرفتن با شخصیتها سخت بود. مثلا وقتی سارا، کوکو رو از دست داد، من هیچ حس خاصی نداشتم و حتی درک نمیکردم که چرا یه دختر نوجوون، پیانو رو به جون یه سری آدم ترجیح داده. نمیگم ناراحتکننده نبود، ولی سارا خیلی شخصیت مبهمی بود. انگیزههاش هم مشخص نبود. در کل از خوندنش لذت بردم، ولی یه کتاب معمولی بود. خیلی خیلی معمولی، حداقل برای من.
(0/1000)
نظرات
1404/5/29
خطر اسپویل🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 «خطر اسپویل» نویسنده اومده و از ایهام استفاده کرده و در نهایت سلما خود ساراست بخاطر اینکه قرار بود اون( فکر میکنم مجسمه ماهی طلایی بود) رو بده به سارا و اون دفتر شعری که ازش حرف می زد در نهایت تمام شعر هاش به سارا رسید و قبل از مرگ یونس طرز خوندن اونها رو بهش یاد داد.
1
1
زهرا سادات گوهری
1404/5/29
1