یادداشت فهیمه حدیدی

فهیمه حدیدی

فهیمه حدیدی

5 روز پیش

        چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!
مرگ ایوان ایلیچ با قلم تولستوی به شیوه ای روان و عمیق و با جزئیاتی مفید نوشته شده است. اما راستش با شناختی که از مرگ و زندگی دارم خیلی فاصله دارد.‌برای همین آنقدر تکان دهنده نبود برای من، نشد شاهکارش را بفهمم و پایانش را خالی دیدم! شاید چون ایوان ایلیچ نیستم و آن شخصیت نیمچه شایسته و در رفت و آمد با بزرگان! شاید چون‌زندگی در آستانه ۲۴ سالگی برایم آنقدرها دست و پاگیر و  پر پیچ و تاب و کمرشکن نیست. شاید چون توی زندگی نقش مخصوصی بازی نکرده ام. هیچ وقت درباره پوشاندن دوست داشتن یا نفرت قمار نکرده ام! اگر دوست داشتم عمیق دوست‌داشته ام و اگر متنفر بوده ام پا‌پس کشیده ام از روابط انسانی با پرداخت هر بهایی ؛ برای همین هیچ از آن نمایش ملال آور و بیزاری ایوان ایلیچ از همسر و فرزندانش نفهمیدم ، انگار این‌تکه های داستان با زبان دیگری نوشته شده باشد مثلا چینی برای گوشی فارسی زبان  ...
البته یک بعد این اثر را درک می کنم و آن هم ترس از مرگ و یک ضربه اتفاقی چه شروع هوشمندانه ای بود برای شروع مرگ ایوان ایلیچ! 
چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!
      
282

33

(0/1000)

نظرات

خیلی جریان داستان رو یادم نمیاد؛ ولی برای من این کتاب بیشتر درباره پوچی زندگی بود تا ترس از مرگ. زندگی پوچه و این رو وقتی به موعد مرگ برسی خیلی خوب می‌فهمی. به‌نظرم حرف تولستوی بیشتر این بود. 
1

4

فهیمه حدیدی

فهیمه حدیدی

5 روز پیش

دقیقا همینه. ولی بنظرم این دوتا مفهوم معادل هم میشن [شایدم هم راستا]؛ هرچقدر زندگی پوچ بنظربیاد ترس از مرگ زیاد میشه. یعنی اگه یه نفر زندگیش خالی از معنا نباشه مرگش هم معنی داره. اگه وجود داشتنش معنی بده پس وجود نداشتن و نبودنش هم مفهوم داره. ایوان ایلیچ هم زندگیش از درون پوچ بود ولی ظاهر بیرونی خوبی داشت. تا لحظه اخرشم نذاشت یه لحظه واقعی زندگی کنه و همه اون‌ خشم‌و بیزاری اش یه بار بیرون بریزه. و رنج نقش بازی کردن مداوم بالا بیاد...
پ،ن: باز همون زندگی  خالی ایوان ایلیچ از یه سری انسان های پدیده امروزی به مراتب معنی دارتره🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️ 

3