یادداشت مریم

مریم

مریم

3 روز پیش

        
کتاب‌هایی که راجع به جنگ و اتفاقات اطرافشه اونقدر زیادن که هر بار یکیشونو می‌خونی فکر می‌کنی دیگه همه‌ی جنبه‌های جنگ رو شناختی و چیزی باقی نمونده که ازش بدونی. اما جنگ مثل زندگی عادی تک‌‌تک ابعاد زندگی رو چنان دربرمی‌گیره که مطمئنم همیشه چیز جدیدی برای خوندن هست. (از پارادوکس‌های ادبیات همینه که زیباترین آثار از دل زشتی‌ها بیرون میان و ما برای از بین نرفتن انسانیت نیاز داریم این زشتی‌ها باشن تا ازشون بترسیم و انسان بمونیم ولی تا وقتی این زشتی‌ها هم هستن انسانیت اصلا معنایی داره؟)
این کتاب ماجرای چندتا بچه است تو دل جنگ جهانی دوم و ژاپن. بچه‌ها بی‌گناه‌ترین انسان‌هایی که از جنگ آسیب می‌بینن. اما این بچه‌ها خیلی هم بی‌گناه نیستن. بچه‌های دردسرسازین که تو دارالتادیب بودن و انقدر کارهای خطرناک کردن که از خانواده رانده شدن تا شاید اصلاح بشن. وسطای جنگ و بیماری‌های واگیردار وقتی خانواده‌هاشون همچنان نمی‌خوان بچه‌هاشونو به آغوش بگیرن، اونا آواره‌ی روستاها می‌شن تا بالاخره به جایی انتقال پیدا کنن. بچه‌هایی از قبل طرد‌شده که حالا با این طرد باید جور دیگه‌ای مواجه شن. بلاهایی که سر این بچه‌ها میاد اونقدر دردناکه که راستش آدم‌بزرگ‌ها از پسش برنمیان. اما فرق بچه‌ها و بزرگ‌تر‌ها اینجاست. برای بچه‌ها گذشته و آینده معنا نداره و در لحظه زندگی می‌کنن. در لحظه خوشحال می‌شن و در لحظه ناامید می‌شن. زندگی تو این روستا وقتی بزرگ‌تر‌ها رفتن معنای آزادی رو داره چون که لحظه‌ی اون‌ها به مجموع لحظات در حال گذر خارج از روستا وصل نیست.
از دید آدم‌بزرگ‌ها که به داستان نگاه کنی برات سواله که آیا جنگ و بیماری این خوی وحشی رو در ما ایجاد کرده یا جنگ و بیماری توجیهی شده برای این‌که چهره‌ی واقعی خودمون رو نشون بدیم؟ اصلا مرز انسان خوب و بد برای ما چجوری شکل می‌گیره و آیا بقا به تنهایی می‌تونه ما رو تا این حد جنایت‌کار کنه؟ اصلا اگه جنگ و بیماری و درد نبود چی؟ ما انسان‌های خوبی می‌موندیم چون هیچ سختی‌ای نداره یا بقا و قدرت‌طلبی در راحتی و آسایش ما رو به انسان‌های وحشی‌تری تبدیل می‌کرد؟ بچه‌ها میان که این زیست مایه‌ی تاسف ما رو ادامه بدن یا امیدین برای درست شدن همه‌چی؟ و اگر مایه‌ی امیدن چرا زندگی رو براشون تحمل‌ناپذیر می‌کنیم؟
یه جایی از کتاب نوشته بود سرباز به جای لباس شهوت‌انگیز جنگی که همه‌جوره یادآور هرزگی است، کت کارگری به تن داشت.
جنگ دقیقا همینه، آرزوهای به ظاهر خواستنی در لباسی زیبا که به محض وقوع زشتیش شما رو دچار تهوع می‌کنه.
      
189

24

(0/1000)

نظرات

Mobina

Mobina

3 روز پیش

چه خوبه که تازه های نشر رو انقدر زود تهیه‌ومطالعه می‌کنید🥲❤️احسنت به شما
1

1

مریم

مریم

3 روز پیش

ممنونم از لطفتون 🥰 

1

وای چه جالبه:') کاش منم امشب می‌خریدمش می‌دادم ایمان امضا می‌کرد😂🤡✌🏽
1

1

مریم

مریم

2 روز پیش

باید همین کار رو می‌کردی 😁😁 

0