یادداشت روشنا
1403/9/10
تاریخ مختصر اسطوره یا میتوس این کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستان بهخوانی خوندم و احتمالاً از جمله کتابهای کلیدی در طول عمرم باشه، از اونایی که دید جدیدی به موضوعات بسیاری میده. امروزه در زبان انگلیسی به دروغ، شایعه یا افسانه، myth گفته میشه در حالی که میتوس (mythos) اصلاً از این نوع نیست، بلکه روایتی داستانی از مسائل بشریه. انسان زمانی که با مسائل ناشناخته در زندگی روبهرو میشه و احساساتی رو تجربه میکنه که براش عجیب و سترگه و کنار اومدن باهاشون سخت؛ به میتوس رو میاره تا مثل چراغی در ظلمت بهش راه نشون بده. میتوس قهرمان داستان رو از زمان و مکان خارج میکنه و به هریک از ما نشون میده چطور قهرمان باشیم و با مسائل بشری روبهرو بشیم. «یک اسطوره رویدادی است که روزگاری به نوعی اتفاق افتاده است، اما در عین حال همیشه هم اتفاق میافتد.» همین ویژگی که بدونیم میتوس و اسطوره همین الان هم کاربرد داره و بتونیم حسش کنیم، انقدر مهمه که اگه نباشه اسطورهی موردنظر حذف میشه. یعنی وقتی شما حس کنی مراسم عشای ربانی یادآوریای از حادثهای در گذشته است و نتونی حس کنی هریک از ما مسیح هستیم، دیگه کاربرد خودش رو از دست میده. در گذشته انسان میتوس و لوگوس رو در کنار هم و به صورت تکمیلکننده برای زندگی داشته. هرکدوم از اونها چیزی به انسان میدادن که دیگری قادر نبود و نیست. در طول تاریخ همچنان که لوگوس پیشرفت میکنه، میتوس به شکلهای نو و تازهتری درمیاد تا زمانی که روزی در یونان، فلاسفه بین میتوس و لوگوس فاصلهای به وجود میارن که به آسونی از بین نمیره. کمکم ادیان مختلف سعی میکنن اسطورههای دینی خودشون رو به صورت لوگوس دربیارن که در این کار ناکام میمونن ولی همین تلاش در مسیحیت بعد از دوران تاریکی، منجر به دوران جدید و تحول غرب میشه. تحولی که هر میتوسی رو دور از حقیقت میدونه، بیتوجه به این که «اسطوره حقیقت دارد چون موثر است، نه آن که اطلاعات واقعی در اختیارمان میگذارد.» و اینگونه ما وارد دنیای مدرن شدیم. دنیایی که بیگانگی بیسابقهای با میتوس داره. در دنیای مدرن که میتوس از نوع آیینهای دینی نتونست همپای لوگوس به پیش بره، جای خودش رو به موسیقی، هنر، داستان و حتی راک، رقص، مواد مخدر یا ورزش داده. و همینطور باعث ایجاد نوعی حس بیگانگی با جهان شده. انسان دیگه نمیدونه در این جهان چی کار میکنه. نویسنده در آخرین فصل، از رمان به عنوان میتوس در جهان مدرن یاد میکنه که از همان «مسائل گریزناپذیر و فرار از شرایط انسانی» صحبت میکنه که اسطورهها و ادیان در گذشته صحبت میکردن و میگه حالا که رهبران دینی نمیتونن به ما میتوسی برای زندگی بدن، هنرمندان و نویسندهها این مسئولیت رو به عهده میگیرن. من تا قبل از این کتاب، به رمان به چشم سرگرمی و تجربیات زندگی نگاه میکردم اما صحبتهای نویسنده باعث تجدید نظر خیلی زیادی در نظراتم شد. برای کتابی با عنوان تاریخ مختصر و همینطور در ۱۰۴ صفحه، خیلی خوب بود.
(0/1000)
روشنا
1403/9/10
0