یادداشت فرشته سجادی فر
1404/2/30

بسم الله الرحمن الرحیم دومین کتاب از اسلاونکای عزیز:) اول از همه بگم نشستم و سخن سرپرست مجموعه و مقدمه کتاب رو خوندم:)بسیار خوشم اومد. برعکس بقیه کتابهای داستانی که کل داستان رو لو میدن، این مقدمه اینطور نبود. بلکه پیش از خوندن کتاب اماده ام کرد تا بدونم قراره با چه چیزی رو به رو بشم. فلسفه! که من ازش گریزونم اما انگار اون خیلی علاقه داره همیشه جلو راهم سبز بشه.منتهی چه نوع فلسفه ای؟ خشایار دیهمی توضیح میده که فلسفه بر دو بخشه: بخش اول میره تو دسته سقراط که مردم کوچه و محل رو خفت میکرد و درباره معنای زندگی و امور روزمره سوال پیچشون میکرد( تا الان فکر کردی چرا به جای یک کیلو پیاز باید دو کیلو بخری یا برعکس؟) گروه دوم خیلی شیک و پیک تر از این حرفان که ارسطو و افلاطونن. اینا خیلی با کارای معمولی سروکار ندارن و کلا به سطحشون نمیخوره! پس میرن میچسبن به معنای عمیق تر زندگی( من چرا زنده ام؟ مُردم کجا میرم؟ اگه بمیرم و هیچی تهش نباشه چی؟ بچه اون سم رو بده سر بشکم دیگه زندگی بس است!) مرور کردن این تقسیم بندی به زبان ساده و شیرین خشایار دیهمی باعث شد فکر کنم که خب فرشته خانم، شما کدومی؟ بعد دیدم من جزو دارودسته سقراط جونم. یک ملت خفت کن. ( کار خدا رو میبینی فرشته خانم؟ اینقدر مسخره کردی پیرمرد رو که اخرشم خودت رفتی تو گروهش) خب حالا اینا رو گفتم تا به چی برسیم؟ به اسلاوانکا جون و نگرشش به زندگی در اروپای شرقی. اسلاوانکا از ساکنین کشورهای اروپای شرقیه، جای که زندگیش به قبل و بعد از کمونیست تقسیم میشه و در حال تلاش برای پس زدن کمونیست متوجه میشه ای بابا! انگار خیلی هم ازش جدا نشدم. ما 24 فصل فرصت داریم تا حرفهای اسلاوانکا رو بشنویم و تجسم کنیم تو چه فشار و وضعیت بدی زندگی رو از سر گذرونده. زندگی سراسر اضطراب و فشار. زندگی که جای پیشرفت و بهبودی نداشته و حتی بعدها که به سوئد مهاجرت کرد( شوهرش سوئدی بود) باز نمیتونه از عادتهای قدیمیش دست برداره . اسلاوانکا دست گذاشته رو مسائل اجتماعی و سعی داره به ریشه های چرایی این مسائل بپردازه که انصافا خوب هم پرداخت کرده. از شیفتگی مردم اروپای شرقی به اروپای غربی میگه و تلاش مردمش برای شبیه اروپایی ها شدن. از عقدهها میگه اما نکوهش یا تاییدشون نمیکنه. بازم به ریشه ها بر میگرده و کسی رو مقصر نمیدونه. حتی وقتی درباره کمونیست صحبت میکنه خیلی خشونت به خرج نمیده ( اما اصلا تاییدش نمیکنه ها) با خیلی از جستارهاش احساس قرابت کردم، خیلی جاها برام خنده دار بود و یک جاهای هیجان زده شدم. در بخش های آخر کتاب لحن تندی به خودش میگیره و از فاجعه ها صحبت میکنه. از بوسنی و مردم زودباورش میگه، از این که برخلاف باور مردم بوسنی این اروپای غربی نبود که به کمکشون شتافت، بلکه ایران بود:) پن1:کتاب به شکلی نوشته شده که شما عضو هر حزبی باشید( حتی حزب باد) باهاش همذات پنداری میکنید و خونتون به جوش میاد. منتهی میخوام بگم خیلی هم جوگیر نشید و ربطش ندید به شرایط زندگیتون. اسلاوانکا زاده کمونیسته و حتی با وجود اینکه فکر میکرد مخالفشه با خیلی از اتفاقاتش همراهی کرده و صداشم در نیومده. در ضمن فضای وحشتناکی که در اون زندگی کرده با فضای ما قابل قیاس نیست( انصاف رو باید رعایت کنید عزیزانم) پن2: من باید اروپایی باشم تا ادم حساب بشم! تفکری که مردم اروپای شرقی برای فرار از واقعیت کشورهای خودشون بهش پناه بردن و نه تنها باعث بهبود اوضاعشون نشده که همه چی رو براشون پیچیده تر کرده! چون از اصالت انچه بودند افتادند و دیگه راه برگشتی هم ندارند. نه راه پس دارن نه راه پیش، پس مجبور میشن به این بازی ساختگی ادامه بدن چون نمی تونن به واقعیت شکستشون اعتراف کنن. پن3: کمونیست و فاشیسم مصیبتهای درجه یکی بودند که جهان رو کن فیکون کردند. حرفهای قشنگ گول زنکی که از دهن مردان دیکتاتوری خارج می شدن و مردم رو عقب می روندن.اسلاوانکا خیلی به تیتو( دیکتاتور کرواسی) خیلی پرداخته. تیتو نماد ادمای بود که ( می تونم می کنم ) بوده و مردم هم همراهیش کردن.حالا برام جالبه ملت اون ور جهان دست از این ایده برداشتن تو ایران بعضیا براش یقه می درن( ول بده بابا مومن) پن4: یک فصل بود که توضیح میداد مردم کشورهای اروپای شرقی به خودشون این حق رو میدن تا مسافران غربی رو تیغ بزنن:) با این توجیه که گرون ما برای اونا ارزونه( بعد همینا به اختلاس مدیران کشورشون معترضن) اینجا دارم یکی به میخ میزنم یکی به نعل لطفا به خودتون( خودم) بگیریم( بگیرم). پن5: شوهر اسلاوانکا مرد نازنینه که حتی بعد از سی سال زندگی کردن در اروپای شرقی هنوز نتونسته با این وضع که چرا ملت ها به دولتها اعتراض نمیکنن کنار نمیاد! خب مرد مومن، تو یه نگاه به زنت بنداز. زنت به جای مواجه مستقیم و تقبل عواقب تبدیل به یه قاچاقچی و دروغگوی حرفه ای شده. مشت هم نشونه خرواره، دیگه تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل( حالا نمیدونم دختر اینا به کی رفته که وزه از اب در اومده) پن6:کتاب رو توصیه میکنم؟ البته که انجامش میدم. منتهی پیش پیش یه سری نکات میگم تا قبل از پنچرکردنتون بادگیری رو انجام داده باشم. اولا اینکه تا یه مطلبی توی این کتاب می خونید زرتی نیاید بگید وااااااای ما هم.اصلا اگر تو هم اره جرئت گفتن این حرف رو نداشتی( جدا از اینکه فضاشم نداشتی قطعا) دوما همخوانیش کنید، نه فقط با کسانی که هم فکر و نظر شما هستن. گفتن که این کتاب همه پسنده، پس برای رسیدن به یک فهم درست جمعخوانی بشه بهتره( منم صدا بزنید دوست دارم بازم بخونمش) سوما پیشاپیش درباره کمونیسم، فاشیسم، لیبرالیسم و تاثیراتش بر کشورها و پیدایشش حتما تحقیق کنید تا متوجه بشید نویسنده داره از چی صحبت میکنه. پن7:ترجمه کتاب روون بود. خود متن هم خوشخوان بود و حوصله آدم رو سر نمی برد. پن8:حالا من کل مجموعه کتابهای تجربه و هنر زندگی نشر گمان رو نخوندم، اما تا اینجا که دوتا کتاب از اسلاوانکا خوندم خوشم اومده و میخوام همه رو بخونم بعد نظر کلیم رو درباره شون میدم.
(0/1000)
فرشته سجادی فر
1404/2/31
1