بریده‌های کتاب سوگند

باید طوری رفتار می کرد که باعث رنجش شان نشود آنها را رها کند و خود را از این رنج برهاند

او مانند کسی که به مرگ محکوم شده در دستان جلاد خود تقلا می کرد و می دانست نمی تواند خودش را نجات دهد

از نظر مردم داشتم بالا می رفتم اما زندگی با همون شتاب داشت از زیر پام خالی می شد و حالا همه چیز تموم شده و فقط مرگ مونده.

ازدواجش که صرفا یک حادثه بود و سرخوردگی پس از آن، خصومت همسرش، شهوت رانی و دورویی. پس آن زندگی کاری مرگبار با آن شیفتگی های عمیق به پول که یک سال دو سال ده سال و بیست سال ادامه یافته بود و همیشه همان بود و هر چه ادامه دار می شد مرگبارتر می گشت.

در این مرحله هنوز می شد اندکی خوشی واقعی یافت هنوز خوش قلبی، دوستی و امید دیده می شد.

حق با توئه هر اتفاقی هم که بیوفته بازم نباید نشون بدی طرف مقابل ناراحتت کرده، چون در این صورت اون پیروز می‌شه.

از اینا گذشته شاید بتونیم دوست باشیم، چون هیچ چیز مثل راز مشترک نمی‌تونه دونفر رو به هم پیوند بزنه.

مشتری ها دوست دارند همه ی جزئیات زندگی و کسب و کارشان را که می‌گویند به یاد داشته باشیم

فقط به یاد داشته باش که همه آدما مهربون نیستن. اگر ارزش نداره که با ناتالی وقت بگذرونی، باید ازش فاصله بگیری.

من ناتالی رو نمی‌شناسم ولی صادقانه بگم به نظر منم باید برای هدیه از تو تشکر می‌کرد!