بریدههای کتاب سِمِـجْ؛ سِمِـجْ؛ 1404/4/25 هردو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 334 صفحۀ 19 آن قدر ها هم درباره مرگ خام نیستم، میدانم که اتفاق خواهد افتاد.اما لازم نیست خودم به دامنش بپرم. 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/4/25 هردو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 334 صفحۀ 18 گفتم: "شما ها مثل سایه ی من شدید." مالکوم گفت: "چون سیاهیم این رو میگی؟" گفتم:"چون همهاش دنبالمید این رو میگم.تا آخر وفادارین." تا آخر. 0 1 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 50 آزاد میشویم تا به عنوان خدمتکاران تمام عیار امپراتوری خود را معرفی کنیم * بله آزاد خواهیم بود. برای ستایش امپراتوری.برای تجاوز کردن و کشتن. 0 8 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 56 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 134 آزمون ها جربزهم رو محک میزنن. درسته که نمیدونم چی پیش رومه ، ولی به هرحال باید آماده باشم.باید بر نقاط ضعفم غلبه کنم و از نقاط ضعف رقیبام بهره ببرم. 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 379 بی حرمتی به نظر میرسد، اینکه دنیا تمیز و هوا گرم است ، درحالی که دهها مرد جوان با بدنی سرد در تابوت هایشان خوابیدهاند و انتظار بازگشت به خاک را میکشند. 0 2 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 416 لایا مرده و این به خاطر این است که به او توجه کردم. 0 3 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 439 0 1 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 431 ولی حالا که مرا برای مرگ آماده میکند،چشمهایش سرد و سخت شده اند،اثری از حتی یک قطره اشک نیست. * آیا وقتی یکی از ما آنقدر ضعیف شده بود که به تنهایی نمیتوانست ادامه دهد، یکدیگر را کول نکردیم؟ آیا هرگز یکدیگر را دوست نداشتیم؟ 0 2 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 430 شاید وقتی مُردم دلم برای این دیوار ها تنگ نشود، ولی دلم برای باد و بوهایی که با خود میآورد تنگ خواهد شد، از مکان های دور،جایی که آزادی را می توان به جای مرگ در زندگی یافت. 2 2
بریدههای کتاب سِمِـجْ؛ سِمِـجْ؛ 1404/4/25 هردو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 334 صفحۀ 19 آن قدر ها هم درباره مرگ خام نیستم، میدانم که اتفاق خواهد افتاد.اما لازم نیست خودم به دامنش بپرم. 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/4/25 هردو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 334 صفحۀ 18 گفتم: "شما ها مثل سایه ی من شدید." مالکوم گفت: "چون سیاهیم این رو میگی؟" گفتم:"چون همهاش دنبالمید این رو میگم.تا آخر وفادارین." تا آخر. 0 1 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 50 آزاد میشویم تا به عنوان خدمتکاران تمام عیار امپراتوری خود را معرفی کنیم * بله آزاد خواهیم بود. برای ستایش امپراتوری.برای تجاوز کردن و کشتن. 0 8 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 56 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 134 آزمون ها جربزهم رو محک میزنن. درسته که نمیدونم چی پیش رومه ، ولی به هرحال باید آماده باشم.باید بر نقاط ضعفم غلبه کنم و از نقاط ضعف رقیبام بهره ببرم. 0 5 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 379 بی حرمتی به نظر میرسد، اینکه دنیا تمیز و هوا گرم است ، درحالی که دهها مرد جوان با بدنی سرد در تابوت هایشان خوابیدهاند و انتظار بازگشت به خاک را میکشند. 0 2 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 416 لایا مرده و این به خاطر این است که به او توجه کردم. 0 3 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 439 0 1 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 431 ولی حالا که مرا برای مرگ آماده میکند،چشمهایش سرد و سخت شده اند،اثری از حتی یک قطره اشک نیست. * آیا وقتی یکی از ما آنقدر ضعیف شده بود که به تنهایی نمیتوانست ادامه دهد، یکدیگر را کول نکردیم؟ آیا هرگز یکدیگر را دوست نداشتیم؟ 0 2 سِمِـجْ؛ 1404/3/30 اخگری در خاکستر صبا طاهر 4.3 39 صفحۀ 430 شاید وقتی مُردم دلم برای این دیوار ها تنگ نشود، ولی دلم برای باد و بوهایی که با خود میآورد تنگ خواهد شد، از مکان های دور،جایی که آزادی را می توان به جای مرگ در زندگی یافت. 2 2