بریدهای از کتاب اخگری در خاکستر اثر صبا طاهر
1404/3/30
صفحۀ 431
ولی حالا که مرا برای مرگ آماده میکند،چشمهایش سرد و سخت شده اند،اثری از حتی یک قطره اشک نیست. * آیا وقتی یکی از ما آنقدر ضعیف شده بود که به تنهایی نمیتوانست ادامه دهد، یکدیگر را کول نکردیم؟ آیا هرگز یکدیگر را دوست نداشتیم؟
ولی حالا که مرا برای مرگ آماده میکند،چشمهایش سرد و سخت شده اند،اثری از حتی یک قطره اشک نیست. * آیا وقتی یکی از ما آنقدر ضعیف شده بود که به تنهایی نمیتوانست ادامه دهد، یکدیگر را کول نکردیم؟ آیا هرگز یکدیگر را دوست نداشتیم؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.