بریدههای کتاب Raziyeh Raziyeh 1404/3/16 ژرمینال امیل زولا 4.4 44 صفحۀ 64 آنها سخت بیپناه بودند، چه آسان میتوانسنتد دوست و غمخوار هم باشند و با هم بخندند. 0 1 Raziyeh 1404/3/16 ژرمینال امیل زولا 4.4 44 صفحۀ 50 عادت کرده بود که به رنج خود بیاعتنا باشد. 0 27 Raziyeh 1404/3/15 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 893 _واسه چی آخر، ایلیا؟ ... حالا میبینی همه چیز چقدر سهل است؟.. 2 20 Raziyeh 1404/3/8 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 61 صفحۀ 88 هانس عزیز من، تو از این آدمهای خاکی بیش از اندازه توقع داری. 3 52 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 714 علف گور را محو میکند و زمان درد را. 0 2 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 714 باد ردپای کسانی را که رفتهاند لیسیده است و زمان نیز درد خونین و یاد کسانی را که بار دیگر محبوب خود را ندیدهاند و هرگز نخواهند دید خواهد لیسید، زیرا زندگی آدمی کوتاه است و آن یک وجب سبزهای که مقدر است بر آن بنشینیم کوچک. 0 3 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 700 زندگی چیز عجیب غربی است آلکسهی... مردم مثل کور ها تاتی تاتی کنان راه میروند، میرسند به هم و از هم جدا میشوند و گاهی این یکیشان آن یکی را له و لورده میکند... بس که زندگی دوش به دوش مرگ راه میرود گاهی آدم ناچار میشود از خودش بپرسد واقعا این همه تلاش و تقلا به چه دردی میخورد پس؟ 0 2 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 700 اگر از من بپرسی میگویم چیزی از ته و توی آدمیزاد وحشتناک تر نیست. هیچوقت نمیشود آن بطوناش را کشف کرد.. 0 4
بریدههای کتاب Raziyeh Raziyeh 1404/3/16 ژرمینال امیل زولا 4.4 44 صفحۀ 64 آنها سخت بیپناه بودند، چه آسان میتوانسنتد دوست و غمخوار هم باشند و با هم بخندند. 0 1 Raziyeh 1404/3/16 ژرمینال امیل زولا 4.4 44 صفحۀ 50 عادت کرده بود که به رنج خود بیاعتنا باشد. 0 27 Raziyeh 1404/3/15 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 893 _واسه چی آخر، ایلیا؟ ... حالا میبینی همه چیز چقدر سهل است؟.. 2 20 Raziyeh 1404/3/8 دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 61 صفحۀ 88 هانس عزیز من، تو از این آدمهای خاکی بیش از اندازه توقع داری. 3 52 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 714 علف گور را محو میکند و زمان درد را. 0 2 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 714 باد ردپای کسانی را که رفتهاند لیسیده است و زمان نیز درد خونین و یاد کسانی را که بار دیگر محبوب خود را ندیدهاند و هرگز نخواهند دید خواهد لیسید، زیرا زندگی آدمی کوتاه است و آن یک وجب سبزهای که مقدر است بر آن بنشینیم کوچک. 0 3 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 700 زندگی چیز عجیب غربی است آلکسهی... مردم مثل کور ها تاتی تاتی کنان راه میروند، میرسند به هم و از هم جدا میشوند و گاهی این یکیشان آن یکی را له و لورده میکند... بس که زندگی دوش به دوش مرگ راه میرود گاهی آدم ناچار میشود از خودش بپرسد واقعا این همه تلاش و تقلا به چه دردی میخورد پس؟ 0 2 Raziyeh 1404/3/4 دن آرام (جلدهای اول و دوم) جلد 1 میخائیل الکساندروویچ شولوخوف 4.8 3 صفحۀ 700 اگر از من بپرسی میگویم چیزی از ته و توی آدمیزاد وحشتناک تر نیست. هیچوقت نمیشود آن بطوناش را کشف کرد.. 0 4