بریده‌های کتاب Moony

می‌دونی مشکل قهرمان‌ها و قدیس ها چیه، نیکولای؟ همیشه آخرش می میرن.

دنیا داره عوض میشه. ما هم همراهش عوض می شیم یا از ما چیزی جز خاکستر نمی‌مونه.

شاهزاده باشه یا گدا، هر آدمی رو می شه خرید.

مهم نیست تو چی هستی. مهم اینه چه کاری از دستت برمی آد.

شده چیزی رو هم جدی بگیری؟ تا جایی که بتونم نه. جدی گرفتن زندگی رو خیلی ملال آور می‌کنه.

ترس متحد قدرتمند و صدالبته وفاداریه.

چیست که لایتناهی ست؟ کائنات و طمع آدمی.

حس می کردم انگار از چوب ساخته شده ام؛ خشک، در حال خرد شدن.

امید داشتن به معنای توهمی بودن نیست، السبث.

قلب آدم را بیچاره می‌کند.

هیچ موجودی نیست که وقتی با خطر مواجه شود، نترسد. شجاعت واقعی این است که وقتی ترسیده ای، با خطر مواجه شوی و رو برنگردانی.

تجربه تنها چیزی است که دانش را می سازد

خانه‌ی آدم هرقدر هم که ترسناک و دلگیر باشد، آدم هایی که از گوشت و خون اند ترجیح می دهند در خانه شان باشند تا هر جای دیگر، ولو اینکه خیلی هم قشنگ نباشد. هیچ‌جا خانه‌ی آدم نمی شود.

دیوانه، عاشق و شاعر سراپا از خیال ساخته شده اند.

باتم: پیراموس چیست؟ عاشق است یا پهلوان؟ کوینس: عاشقی است که برای خاطر عشق، خودش را مرد و مردانه می کشد.

بعضی وقت ها زندگی هدیه ی وحشتناکی بهمون میده: آرزوهایی که به حقیقت میپیوندن.

فقط به این خاطر که با مهره ای بهتر رفتار میشود، به معنای این نیست که امنیتش روی صفحه شطرنج بیشتر است.

بعضی وقت ها پایبند موندن به وظیفه می‌تونه کار سختی باشه.

بعضی از آدم ها مسخره ان. مخصوصا وقتی پای عشق وسط باشه.

اوک چشمکی به من زد و من به این فکر افتادم که شاید علت شجاع بودنش این است که نمی‌فهمد در چه خطری است.