بریدههای کتاب پریسا شیخیان پریسا شیخیان 1403/11/7 - 08:43 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 310 تازه داشت در می یافت که هر آدم نهری است که کله به خاشاک و سنگ می کوبد و راه خود را می رود؛ همهمه و آوای دیگر نهر ها نه که راه او را برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر می کنند. 0 44 پریسا شیخیان 1402/11/29 - 19:03 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 348 برخی چنین اند که بلندی خود را در پستی دیگران میجویند! به هزار زبان فریاد میزنند که تو نرو تا ایستادهی من بر تو پیشی داشته باشد ! این گونه آدم ها، از آن رو که در نقطهای جامد شده و ماندهاند، چشم دیدن هیچ رونده و هیچ راهی را ندارند. کینه توز، کینه توز؛ مار سر راه!🐍 ای بسا که راه همان فرجامی را بیابد که ایشان پیشگویی کردهاند، اما نمیتوان به گفت و نگاه ایشان خوشبین بود. گفتشان از بخلشان بر میخیزد، گرچه برخوردار از پاره ای حقایق هم باشد. پس در همه حال کینه است که در دل هاشان سر میجنباند. هراس از دست دادن جای خود . 0 14 پریسا شیخیان 1402/7/30 - 18:45 سووشون سیمین دانشور 4.1 335 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست!؟ یک امید کوچک، یک واقعه ی خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟! اما وقتی همه اش تودهنی و نومیدی است، آدماحساس می کند که مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده. عمه از نو، زندگی خود را با آن ها مربوط کرده بود وگرنه اخیراً تکیه کلامش جز این نبود که: ( به من چه مربوط ؟) 0 16 پریسا شیخیان 1402/5/9 - 15:47 همسایه ها احمد محمود 4.2 115 صفحۀ 471 رئیس زندان ...گاهی آدم به این نتیجه میرسه که نجابت، نجاسته... گاهی آدم به این نتیجه میرسه که باید نانجیب بود... 0 25
بریدههای کتاب پریسا شیخیان پریسا شیخیان 1403/11/7 - 08:43 کلیدر؛ جلد اول و دوم جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 70 صفحۀ 310 تازه داشت در می یافت که هر آدم نهری است که کله به خاشاک و سنگ می کوبد و راه خود را می رود؛ همهمه و آوای دیگر نهر ها نه که راه او را برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر می کنند. 0 44 پریسا شیخیان 1402/11/29 - 19:03 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 348 برخی چنین اند که بلندی خود را در پستی دیگران میجویند! به هزار زبان فریاد میزنند که تو نرو تا ایستادهی من بر تو پیشی داشته باشد ! این گونه آدم ها، از آن رو که در نقطهای جامد شده و ماندهاند، چشم دیدن هیچ رونده و هیچ راهی را ندارند. کینه توز، کینه توز؛ مار سر راه!🐍 ای بسا که راه همان فرجامی را بیابد که ایشان پیشگویی کردهاند، اما نمیتوان به گفت و نگاه ایشان خوشبین بود. گفتشان از بخلشان بر میخیزد، گرچه برخوردار از پاره ای حقایق هم باشد. پس در همه حال کینه است که در دل هاشان سر میجنباند. هراس از دست دادن جای خود . 0 14 پریسا شیخیان 1402/7/30 - 18:45 سووشون سیمین دانشور 4.1 335 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست!؟ یک امید کوچک، یک واقعه ی خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟! اما وقتی همه اش تودهنی و نومیدی است، آدماحساس می کند که مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده. عمه از نو، زندگی خود را با آن ها مربوط کرده بود وگرنه اخیراً تکیه کلامش جز این نبود که: ( به من چه مربوط ؟) 0 16 پریسا شیخیان 1402/5/9 - 15:47 همسایه ها احمد محمود 4.2 115 صفحۀ 471 رئیس زندان ...گاهی آدم به این نتیجه میرسه که نجابت، نجاسته... گاهی آدم به این نتیجه میرسه که باید نانجیب بود... 0 25