بریدههای کتاب غزلیاتِ خاموش غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 312 روی مچ دستم نوشته شده بود، تو کیلن هستی. روی مچ دست دیگرم نوشته شده بود، او ایکینلی است. ایکینلی پرسید: "فقط همینها رو داری؟" گفتم: "ظاهراً آره. پس تنها چیزی که میدونم اسم خودم و توئه". به چشمانش و رنگ آبی درخشانشان نگاه کردم و حس کردم فقط همین برای ما کافی است. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 296 پرسیدم: "حالت خوبه؟" باید خوب باشم. دختر عزیزم، برو. این تنها چیزیه که میتونم بهت بدم. حالا دیگه واقعاً متوجه میشی چهقدر دوستت دارم. +: :::::::::::::::::::)))) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 287 _اصلا انتظار نداشتم اینطوری پیش بره، ولی تنها راهی که میتونم بهت نشون بدم چهقدر دوستت دارم، موندن سر قولمه. این تنها کاریه که از دستم بر میآد. +: آخ اقیانوس، آخ... . 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 281 من تنهایِ تنهام. نمیتونم کسی رو داشته باشم که با خودم برابر باشه. شما تنها دارایی من هستین، ولی اگر از دستتون بربیاد از من دوری میکنین. میدونم از کاری که مجبورتون میکنم انجام بدین، بیزارین. تا حالا تصور کردین اگه جای من بودین چی میشد؟ +: منم همینطور اقیانوسِ عزیزم، منم همینطور:) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 278 _بیا و در امواج بیفکن قلبت روحت گم شده، ولی هنوز هست در جسمت من را بنوش و خاموش بمان هزاران جان به من ده و یک جان بستان بهسویم بیا و من را بنوش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش تو نه بیشی و نه کمتر از دگران همه باید بمیرند و آرام گیرند، مباش نگران برایم ارمغان بیاور جسمت بگذار دریا باشد مزارت بهسویم بیا و من را بنوش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش +: با این تیکه از ته دلم گریه کردم😭 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 265 بغض کردم و نفس عمیقی کشیدم. "زندگی بیفایدهست. عشق بیهودهست. با این وجود، مگه غیر از اینه که هر لحظه رو باز هم تجربه کنم؟" _گمونم باز هم انجامش میدی. _مسلماً آره. باز هم تکرارش میکنم. +: عاشقی دردِ قشنگیست که جریان دارد... . 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 250 میدانستم که من هم نمیتوانم فراموشش کنم، ولی این شکنجهای بود که باید در سکوت تحملش میکردم. سکوت. تا الان دیگر باید به آن عادت میکردم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 234 آهسته پرسید: "اگه توی ذهنم جایی برای عشق وجود نداشته باشه، چی؟" و سرش را روی شانهام گذاشت. گفتم: "چرتوپرت نگو". بازوهایم را دورش حلقه کردم. "برای عشق همیشه جایی هست. حتی اگه به اندازهی شکاف لای در، باریک باشه. همون اندازه هم کافیه". 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 200 _خواهش میکنم دهنم رو ببندین. الیزابت تکهای از پیراهنش را پاره کرد و دور صورتم پیچید. پارچه را محکم جلوی دهانم گرفتم و بلندترین جیغی را که میتوانست از بدن نحیفم بیرون بیاید، کشیدم. صدای زمختی که از ته گلویم بیرون آمد، با صدای ظریف و زیبایمان از آسمان تا زمین فرق داشت. البته صادقانه بود، چون بیشتر شبیه خودِ واقعیام به نظر میرسید. نمیدانستم دردم را به چه روش دیگری از درونم رها کنم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 189 مثل ستاره ها بودیم. موسیقی شدیم. ما زمان بودیم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 188 قلبم کاملاً عاشقش شده بود. قلب او هم در یک آن درگیرم شده بود. اصلاً خبر نداشت من چه مشکلی دارم، ولی به هر حال میخواست پیشش بمانم. نمیدانست من چه خطری برایش داشتم، ولی حاضر بود بهخاطرم بجنگد. من چه کسی بودم؟ در واقع، هیچ کس. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 170 _ولی شاید هم بشه؛ البته اگه بتونه آدم درستی پیدا کنه. توی این لحظه، من به خاطر تو دارم زندگی میکنم، ولی تو هرگز از این موضوع باخبر نمیشی. +:زندگی کردن به خاطر یکی، یعنی یه طناب نامرئی که مستقیم به روح جفتتون وصله:) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 111 "بدترین قسمت ماجرا اینه که..." لب هایم را به هم فشردم؛ دلم نمیخواست گریه کنم. "بدترین قسمت ماجرا اینه که بعد از بیست سال دیگه به کلی یادم میره که چنین احساسی رو داشتم. از طرفی هم اگه دوباره فرصتی پیش بیاد تا این حس رو تجربه کنم، مطمئن نیستم اونموقع دلم بخواد این حس رو نسبت به کس دیگهای پیدا کنم. میدونم خیلی مسخرهست که چنین چیز کوتاه و مختصری بتونه یه زندگی رو تغییر بده، ولی قسم میخورم که واقعیه." 0 1 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 111 _اسمش رو بهم نگو، ولی برام تعریف کن چهجوریه. چرا فکر میکنی عاشقش شدی؟ بدون اینکه فکری بکنم، لبخند زدم. "تا حالا شده کسی نگاهت کنه؟ منظورم اینه که واقعاً نگاهت کنه ها. میدونم افراد جذب زیباییمون میشن، ولی انگار اون پسر کاملاً این نکته رو کنار گذاشته بود. وقتی باهاش بودم حس میکردم انگار همهی کارهای زشتم پاکشدنی هستن و درونم یه نوع خوبی وجود داره. چیزی هم مانع برقراری ارتباط اون پسر با من نشد. آیسلینگ، باور کن حتی با سکوتم کنار اومد. حرف هایی رو که ممکن بود بزنم حدس میزد و به نوبت جواب میداد یا راهی پیدا میکرد که مطمئن بشه من میتونم ارتباط برقرار کنم." 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 73 _واقعاً نه. مطمئن نیستم که چیه، ولی یه طوری هستی که انگار چیزهای خیلی زیادی رو درست کردی و شکستی و دوباره از نو ساختیشون. شک ندارم حرفم بیمعنیه، ولی باور کن که همچین حس و حالی داری. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 66 به نظرت این هم عجیبه که بهت بگم با اینکه حرف نمیزنی، ولی از صحبت کردن باهات خوشم میآد؟ از همصحبتی با تو خوشم میآد. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 16 مریلین من را به سمت خودش کشید و آهسته توی گوشم گفت: به جمع خواهرانه ی پری های دریایی خوش اومدی". +: تا ابد حسرت بودن توی جمع خواهرانه ی پریدریایی روی دلم میمونه🥲 0 0
بریدههای کتاب غزلیاتِ خاموش غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 312 روی مچ دستم نوشته شده بود، تو کیلن هستی. روی مچ دست دیگرم نوشته شده بود، او ایکینلی است. ایکینلی پرسید: "فقط همینها رو داری؟" گفتم: "ظاهراً آره. پس تنها چیزی که میدونم اسم خودم و توئه". به چشمانش و رنگ آبی درخشانشان نگاه کردم و حس کردم فقط همین برای ما کافی است. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 296 پرسیدم: "حالت خوبه؟" باید خوب باشم. دختر عزیزم، برو. این تنها چیزیه که میتونم بهت بدم. حالا دیگه واقعاً متوجه میشی چهقدر دوستت دارم. +: :::::::::::::::::::)))) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 287 _اصلا انتظار نداشتم اینطوری پیش بره، ولی تنها راهی که میتونم بهت نشون بدم چهقدر دوستت دارم، موندن سر قولمه. این تنها کاریه که از دستم بر میآد. +: آخ اقیانوس، آخ... . 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 281 من تنهایِ تنهام. نمیتونم کسی رو داشته باشم که با خودم برابر باشه. شما تنها دارایی من هستین، ولی اگر از دستتون بربیاد از من دوری میکنین. میدونم از کاری که مجبورتون میکنم انجام بدین، بیزارین. تا حالا تصور کردین اگه جای من بودین چی میشد؟ +: منم همینطور اقیانوسِ عزیزم، منم همینطور:) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 278 _بیا و در امواج بیفکن قلبت روحت گم شده، ولی هنوز هست در جسمت من را بنوش و خاموش بمان هزاران جان به من ده و یک جان بستان بهسویم بیا و من را بنوش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش تو نه بیشی و نه کمتر از دگران همه باید بمیرند و آرام گیرند، مباش نگران برایم ارمغان بیاور جسمت بگذار دریا باشد مزارت بهسویم بیا و من را بنوش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش بنوش و غرق شو و بگذار بشود خموش +: با این تیکه از ته دلم گریه کردم😭 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 265 بغض کردم و نفس عمیقی کشیدم. "زندگی بیفایدهست. عشق بیهودهست. با این وجود، مگه غیر از اینه که هر لحظه رو باز هم تجربه کنم؟" _گمونم باز هم انجامش میدی. _مسلماً آره. باز هم تکرارش میکنم. +: عاشقی دردِ قشنگیست که جریان دارد... . 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 250 میدانستم که من هم نمیتوانم فراموشش کنم، ولی این شکنجهای بود که باید در سکوت تحملش میکردم. سکوت. تا الان دیگر باید به آن عادت میکردم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 234 آهسته پرسید: "اگه توی ذهنم جایی برای عشق وجود نداشته باشه، چی؟" و سرش را روی شانهام گذاشت. گفتم: "چرتوپرت نگو". بازوهایم را دورش حلقه کردم. "برای عشق همیشه جایی هست. حتی اگه به اندازهی شکاف لای در، باریک باشه. همون اندازه هم کافیه". 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 200 _خواهش میکنم دهنم رو ببندین. الیزابت تکهای از پیراهنش را پاره کرد و دور صورتم پیچید. پارچه را محکم جلوی دهانم گرفتم و بلندترین جیغی را که میتوانست از بدن نحیفم بیرون بیاید، کشیدم. صدای زمختی که از ته گلویم بیرون آمد، با صدای ظریف و زیبایمان از آسمان تا زمین فرق داشت. البته صادقانه بود، چون بیشتر شبیه خودِ واقعیام به نظر میرسید. نمیدانستم دردم را به چه روش دیگری از درونم رها کنم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 189 مثل ستاره ها بودیم. موسیقی شدیم. ما زمان بودیم. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 188 قلبم کاملاً عاشقش شده بود. قلب او هم در یک آن درگیرم شده بود. اصلاً خبر نداشت من چه مشکلی دارم، ولی به هر حال میخواست پیشش بمانم. نمیدانست من چه خطری برایش داشتم، ولی حاضر بود بهخاطرم بجنگد. من چه کسی بودم؟ در واقع، هیچ کس. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 170 _ولی شاید هم بشه؛ البته اگه بتونه آدم درستی پیدا کنه. توی این لحظه، من به خاطر تو دارم زندگی میکنم، ولی تو هرگز از این موضوع باخبر نمیشی. +:زندگی کردن به خاطر یکی، یعنی یه طناب نامرئی که مستقیم به روح جفتتون وصله:) 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 111 "بدترین قسمت ماجرا اینه که..." لب هایم را به هم فشردم؛ دلم نمیخواست گریه کنم. "بدترین قسمت ماجرا اینه که بعد از بیست سال دیگه به کلی یادم میره که چنین احساسی رو داشتم. از طرفی هم اگه دوباره فرصتی پیش بیاد تا این حس رو تجربه کنم، مطمئن نیستم اونموقع دلم بخواد این حس رو نسبت به کس دیگهای پیدا کنم. میدونم خیلی مسخرهست که چنین چیز کوتاه و مختصری بتونه یه زندگی رو تغییر بده، ولی قسم میخورم که واقعیه." 0 1 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 111 _اسمش رو بهم نگو، ولی برام تعریف کن چهجوریه. چرا فکر میکنی عاشقش شدی؟ بدون اینکه فکری بکنم، لبخند زدم. "تا حالا شده کسی نگاهت کنه؟ منظورم اینه که واقعاً نگاهت کنه ها. میدونم افراد جذب زیباییمون میشن، ولی انگار اون پسر کاملاً این نکته رو کنار گذاشته بود. وقتی باهاش بودم حس میکردم انگار همهی کارهای زشتم پاکشدنی هستن و درونم یه نوع خوبی وجود داره. چیزی هم مانع برقراری ارتباط اون پسر با من نشد. آیسلینگ، باور کن حتی با سکوتم کنار اومد. حرف هایی رو که ممکن بود بزنم حدس میزد و به نوبت جواب میداد یا راهی پیدا میکرد که مطمئن بشه من میتونم ارتباط برقرار کنم." 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 73 _واقعاً نه. مطمئن نیستم که چیه، ولی یه طوری هستی که انگار چیزهای خیلی زیادی رو درست کردی و شکستی و دوباره از نو ساختیشون. شک ندارم حرفم بیمعنیه، ولی باور کن که همچین حس و حالی داری. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 66 به نظرت این هم عجیبه که بهت بگم با اینکه حرف نمیزنی، ولی از صحبت کردن باهات خوشم میآد؟ از همصحبتی با تو خوشم میآد. 0 0 غزلیاتِ خاموش 1404/4/3 پری دریایی کیارا کس 3.9 23 صفحۀ 16 مریلین من را به سمت خودش کشید و آهسته توی گوشم گفت: به جمع خواهرانه ی پری های دریایی خوش اومدی". +: تا ابد حسرت بودن توی جمع خواهرانه ی پریدریایی روی دلم میمونه🥲 0 0