بریده‌ای از کتاب پری دریایی اثر کیارا کس

بریدۀ کتاب

صفحۀ 111

_اسمش رو بهم نگو، ولی برام تعریف کن چه‌جوریه. چرا فکر می‌کنی عاشقش شدی؟ بدون اینکه فکری بکنم، لبخند زدم. "تا حالا شده کسی نگاهت کنه؟ منظورم اینه که واقعاً نگاهت کنه ها. می‌دونم افراد جذب زیبایی‌مون می‌شن‌، ولی انگار اون پسر کاملاً این نکته رو کنار گذاشته بود. وقتی باهاش بودم حس می‌کردم انگار همه‌ی کارهای زشتم پاک‌شدنی هستن و درونم یه نوع خوبی وجود داره. چیزی هم مانع برقراری ارتباط اون پسر با من نشد. آیسلینگ، باور کن حتی با سکوتم کنار اومد. حرف هایی رو که ممکن بود بزنم حدس می‌زد و به نوبت جواب می‌داد یا راهی پیدا می‌کرد که مطمئن بشه من می‌تونم ارتباط برقرار کنم."

_اسمش رو بهم نگو، ولی برام تعریف کن چه‌جوریه. چرا فکر می‌کنی عاشقش شدی؟ بدون اینکه فکری بکنم، لبخند زدم. "تا حالا شده کسی نگاهت کنه؟ منظورم اینه که واقعاً نگاهت کنه ها. می‌دونم افراد جذب زیبایی‌مون می‌شن‌، ولی انگار اون پسر کاملاً این نکته رو کنار گذاشته بود. وقتی باهاش بودم حس می‌کردم انگار همه‌ی کارهای زشتم پاک‌شدنی هستن و درونم یه نوع خوبی وجود داره. چیزی هم مانع برقراری ارتباط اون پسر با من نشد. آیسلینگ، باور کن حتی با سکوتم کنار اومد. حرف هایی رو که ممکن بود بزنم حدس می‌زد و به نوبت جواب می‌داد یا راهی پیدا می‌کرد که مطمئن بشه من می‌تونم ارتباط برقرار کنم."

4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.