بریده‌های کتاب -باهی

روی سر برفی‌اش هیچ تاجی نبود؛ زیرا خدایان برای شناخته‌شدن میان فانیان نیاز به علامت و نشانه نداشتند.

به آیلین بگید وندلین هیچ‌وقت دختر خودش ،اِولین اش‌ریور رو فراموش نکرده بود... _گلن

توی دنیایی ک دشمنانت دنبالت هستن تا غل‌وزنجیرت کنن، امنیت چه معنایی می‌تونه برات داشته باشه؟ _لارکن سالواتور

چقدر بی‌رحم و مروت شدی عشق من! یعنی می‌خوای همین‌قدر ظالم باشی؟

چی‌کار باید کنم تا تو عزیزترینم این‌قدر خار توی چشمم نباشی؟ _آروبین

من تورو تصاحب میکنم روان وایت‌ثورن! برام مهم نیست چی میگی و چقدر اعتراض می‌کنی.من تورو به عنوان دوست خودم تصاحب میکنم.

از اول می‌دونستی چیز زیادی از ماب در وجود من نیست .تو می‌خواستی بدونی چقدر از وجود برانن در منه.

ذره ذره داره از دست می‌ره،چون تو اون رو وقتی ناامید تر از هر زمان دیگه ای به کمک نیاز داشت پس زدی.

چه بلایی سرش آوردی که باعث می‌شه با چشم هایی تا این اندازه خالی از هر احساسی به اینجا بیاد؟

شاهزاده پرسید:«چرا این دفعه فرق داشت؟» سلینا زیر لب گفت:«چون نمی‌خواستم تو که برای نجاتم اومده بودی کشته بشی.» ای خداااااا چقد اینا نازززززن

قسم می‌خورم،به اسمم،به خونم،به زندگیم! قسم میخورم اگر حتی به اندازه ی یک نفس جون در بدنم مونده باشه ایلوی رو آزاد کنم.» _سلینا ساردوثین

از کدام جهنم‌دره‌ای آمده بود که از انجام چنین کاری تا این اندازه لذت می‌برد؟

_اگر فقط دستتون به اون دختر بخوره به واژه قسم، تیکه تیکه اتون می‌کنم.

_اون فقط یه دختره! _خب،پس فکر کنم حسابی قراره غافلگیر شید.

این مردان در برابر او کمترین اقبالی نداشتند.

حالا او خوب تعادلش را بر مرزی بسیار باریک نگه داشته بود و... واژه به فریاد همه‌ی‌شان برسد!

هیچ دختر خوبی تنها نمی‌میرد، می‌خواهی در آخرین لحظاتت برایت کتاب بخوانم؟ چه داستانی دوست داری؟

گاهی عشق زیر فشار ازدواج ساییده می‌شه.

سنگ شانس ،مردم رو بی‌پروا می‌کنه و تو خودت همیشه بی‌پروا هستی. -اون‌وقت دیگه فایده ی جاودانه بودن چیه اگه مثل یک انسان زندگی کنی؟

حتما بهم یادآوری کن کاری کنم دوباره اینطوری لبخند بزنی،البته وقتی در شرف مرگ نیستی و من هرچقدر که بخوام وقت دارم تا لبخند رو از بر کنم.