بریده‌های کتاب Daydreamer

فکر نمی‌کردم عشق این‌جوری باشه. یعنی فکر می‌کردم وقتی انتظارش رو نداری، می‌آد سراغت.

عدد سه ترکیب عجیبی برای چند خواهر است، چون همیشه یکی جدا می‌افتد.

نمیتونیم از عشق کسی دست بکشیم که نباید عاشقش باشیم.

-یعنی اینقدر دلربایین؟ +در قانع کردن دیگران استعداد دارم. یه بار با یه درخت حرف زدم و قانعش کردم تا برگ‌هاش رو بریزه. -چرنده. +خب، پاییز بود. نمیتونم همه‌ش رو به پای خودم بنویسم.

شاید موهبت انسان بودن همینه که ما تسلیم نمی‌شیم... حتی وقتی همه‌ی امیدت رو باخته‌ای.

بعضی آدم ها ساخته شده بودند برای عشق و بعضی دیگر برای جنگ. آدم که نمی‌توانست جای دیگری مایه بگذارد.

هرگز به هیچ کس نگفته بود که آن روز چه اتفاقی افتاد. گذاشته بود زندگی‌اش، خانواده‌اش، و آنچه از دست داده بود در گذشته بمانند. ولی این اواخر اینکه کسی آدم را نشناسد انگار سخت بود. انگار وقتی کسی نبود تا ببیند که او واقعاً کیست، دشوارتر می‌توانست خودش را سرپا نگه دارد.

بچه بودن رو خیلی خوب بلد بودم و توی هر چیزی که الان هستم، خیلی بدم.

قراره به رؤیای آمریکایی دست پیدا کنیم، یعنی از بدبختیه یکی دیگه سود ببریم.

من خودم آرزو نکرده بودم که در این دنیا پا بگذارم.

یک مادر تنها به این دلیل که به گفته خودش زندگی‌اش را وقف فرزندانش کرده است، نمی‌تواند برای آن‌ها تعیین تکلیف کند.

عشق چیزی نیست که آنطور که می‌خواهی پیش برود.

مخالفت در برابر رویاهایم به خاطر خودم بود؟ عالی می‌شد اگر والدین می‌توانستند همه چیز را به این دلیل که صلاح فرزندشان را می‌خواهند توجیه کنند.

به هر حال حتی اگر والدین و فرزندان به یک زبان صحبت کنند، باز هم نمی‌توانند به خوبی باهم ارتباط برقرار کنند.

ما مانند رنگ‌های رنگین‌کمان با هم متفاوتیم. در هر صورت، مانند رنگین‌کمانی که پس از باران به روشنی می‌درخشد، همه‌ی ما امید داریم که در آینده چیزهای خوبی اتفاق بیفتد.

بزرگسالان جبهه می‌گرفتند و به خاطر ملیت، نژاد یا مذهب باهم به اختلاف می‌افتادند، اما چنین مرزهایی بین کودکان وجود نداشت.

بزرگسالان اغلب کمتر از کودکان رحم و مهربانی دارند.

اگه به ختم کس دیگه‌ای رفتی و خواستی گریه کنی، باید اول به غم و اندوه خودت فکر کنی.

مرده‌ها مرده ان و زنده‌ها باید زندگی کنن.

شوهر بودن صرفا تامین غذا نیست.