بریدهای از کتاب حکومت گرگ ها : دوگانه نیکولای اثر لی باردوگو
4 روز پیش
صفحۀ 151
هرگز به هیچ کس نگفته بود که آن روز چه اتفاقی افتاد. گذاشته بود زندگیاش، خانوادهاش، و آنچه از دست داده بود در گذشته بمانند. ولی این اواخر اینکه کسی آدم را نشناسد انگار سخت بود. انگار وقتی کسی نبود تا ببیند که او واقعاً کیست، دشوارتر میتوانست خودش را سرپا نگه دارد.
هرگز به هیچ کس نگفته بود که آن روز چه اتفاقی افتاد. گذاشته بود زندگیاش، خانوادهاش، و آنچه از دست داده بود در گذشته بمانند. ولی این اواخر اینکه کسی آدم را نشناسد انگار سخت بود. انگار وقتی کسی نبود تا ببیند که او واقعاً کیست، دشوارتر میتوانست خودش را سرپا نگه دارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.