بریده کتابهای بشری بشری 1403/7/13 داستان مرد ناشناس آنتون چخوف 3.1 4 صفحۀ 79 راستش معتقدم که احساسات خوب درونی به معنای خوشبختی در این دنیا نیست. برای اینکه احساس آزادی و خوشحالی کنی، هرگز نباید از این واقعیت فرار کنی که زندگی بی رحم، خشن و ظالم است و دقیقا باید بر اساس ارزش ها و معیارهای دنیوی عکس العمل نشان دهی و رفتار کنی. 0 0 بشری 1402/8/26 تنفس در هوای تازه جورج اورول 3.7 2 صفحۀ 288 من تنها این را می دانم که اگر چیزی، حتی بسیار کم برایتان ارزش دارد، بهتر است حالا با آن وداع کنید؛ زیرا هر چیزی را که شما می شناختید پست و پست تر می شود و با مسلسلهایی که پی در پی آتش می کنند، آلوده به کثافت می شود. 0 4 بشری 1402/6/9 آدمها در گذر زمان ماسیمو بونتمپلی 4.3 1 صفحۀ 40 پرواز حشره و جوانه زدن بذر و رشد یک علف به هیچ وجه کم اهمیت تر از وقوع جنگی بزرگ نیست. تنها زمانی که می میریم، و با خرد مطلق یکی می شویم_ خردی که از طریق تجربیات سال های دراز و به مرور زمان کسب کرده ایم_ حیرت زده اتفاقاتی را به خاطر می آوریم که آنها را در ساختار عظیم زندگی، بی ربط به هم و تصادفی ارزش گزاری می کردیم. 0 2 بشری 1402/5/29 وصیتنامه اسپانیائی آرتور کستلر 4.2 6 صفحۀ 108 خداوندگارا، اجازه بده از هستی کنونی خود زبان به شکوه بگشایم، به روزگار خود نفرین بفرستم، به هیچ نامه ای پاسخی نگویم، بر رنج و آزار دوستان مشفق خود بیفزایم، آنچه را که به من ارزانی داشته ای به ناشایسته ترین وجه به کار بگیرم. آیا به ازای درد و رنجی که مرا از تحمل آن معاف خواهی داشت باید متعهد شوم برای بهبود وضعیت خود بکوشم؟ ما هر دو به خوبی می دانیم پاس عهد و پیمان هایی که از سر اضطرار بسته می شود هرگز چنان که باید نگاه داشته نمی شود. خداوندگارا از من حق السکوت مخواه و بر آن مباش مرا به هیأت یک قدیس در آوری؛ آمین! 0 1 بشری 1402/5/19 مردن آرتور شنیتسلر 3.8 11 صفحۀ 109 « تو پزشکی و طبق الگو نظر می دهی، مریض ها خودشان بهتر می دانند چه چیزی به دردشان می خورد. این سهل انگاری و بی فکری است که بگذارید من اینجا بخوابم و بمیرم.در جنوب گاهی معجزه رخ می دهد. امید همیشه وجود دارد، و تا وقتی سر سوزنی امید هست، دست روی دست گذاشتن صلاح نیست. از انسانیت به دور است که آدم را به دست سرنوشتش بسپارند، و این همان کاری است که شماها با من می کنید. من میخواهم بروم جنوب،می خواهم برگردم به بهار.» 0 21 بشری 1402/5/8 دن کیشوت جلد 1 میگل د. سروانتس 4.1 23 صفحۀ 429 ای خوشا به سعادت مردم آن عهد و زمانه که از خشم زهره شکاف آلات و ادوات توپخانه آگاه نبودند، ادواتی که من، مخترع آنها را ملعون می دانم و یقین دارم که در اعماق دوزخ مزد این اختراع شیطانی خود را باز خواهد گرفت. همین اختراع است که سبب می شود دستی بی هنر و تبهکار به حیات دلاورترین پهلوانان پایان بخشد و بی آنکه معلوم شود که از کجا و چگونه، ناگاه گلوله ای لایشعر، که شاید به دست بزدلی رها شده باشد که خود از لهیب آتش دستگاه لعنتی خویش گریخته است، از راه می رسد و قلبی آزاده و پاک سرشت را در عین شور و هیجان از کار می اندازد؛ و بدین وسیله رشته افکار انسانی گسیخته می شود و طومار حیاتی در هم می پیچید که شایسته بود سالیان دراز از زندگی متمتع گردد. 0 15
بریده کتابهای بشری بشری 1403/7/13 داستان مرد ناشناس آنتون چخوف 3.1 4 صفحۀ 79 راستش معتقدم که احساسات خوب درونی به معنای خوشبختی در این دنیا نیست. برای اینکه احساس آزادی و خوشحالی کنی، هرگز نباید از این واقعیت فرار کنی که زندگی بی رحم، خشن و ظالم است و دقیقا باید بر اساس ارزش ها و معیارهای دنیوی عکس العمل نشان دهی و رفتار کنی. 0 0 بشری 1402/8/26 تنفس در هوای تازه جورج اورول 3.7 2 صفحۀ 288 من تنها این را می دانم که اگر چیزی، حتی بسیار کم برایتان ارزش دارد، بهتر است حالا با آن وداع کنید؛ زیرا هر چیزی را که شما می شناختید پست و پست تر می شود و با مسلسلهایی که پی در پی آتش می کنند، آلوده به کثافت می شود. 0 4 بشری 1402/6/9 آدمها در گذر زمان ماسیمو بونتمپلی 4.3 1 صفحۀ 40 پرواز حشره و جوانه زدن بذر و رشد یک علف به هیچ وجه کم اهمیت تر از وقوع جنگی بزرگ نیست. تنها زمانی که می میریم، و با خرد مطلق یکی می شویم_ خردی که از طریق تجربیات سال های دراز و به مرور زمان کسب کرده ایم_ حیرت زده اتفاقاتی را به خاطر می آوریم که آنها را در ساختار عظیم زندگی، بی ربط به هم و تصادفی ارزش گزاری می کردیم. 0 2 بشری 1402/5/29 وصیتنامه اسپانیائی آرتور کستلر 4.2 6 صفحۀ 108 خداوندگارا، اجازه بده از هستی کنونی خود زبان به شکوه بگشایم، به روزگار خود نفرین بفرستم، به هیچ نامه ای پاسخی نگویم، بر رنج و آزار دوستان مشفق خود بیفزایم، آنچه را که به من ارزانی داشته ای به ناشایسته ترین وجه به کار بگیرم. آیا به ازای درد و رنجی که مرا از تحمل آن معاف خواهی داشت باید متعهد شوم برای بهبود وضعیت خود بکوشم؟ ما هر دو به خوبی می دانیم پاس عهد و پیمان هایی که از سر اضطرار بسته می شود هرگز چنان که باید نگاه داشته نمی شود. خداوندگارا از من حق السکوت مخواه و بر آن مباش مرا به هیأت یک قدیس در آوری؛ آمین! 0 1 بشری 1402/5/19 مردن آرتور شنیتسلر 3.8 11 صفحۀ 109 « تو پزشکی و طبق الگو نظر می دهی، مریض ها خودشان بهتر می دانند چه چیزی به دردشان می خورد. این سهل انگاری و بی فکری است که بگذارید من اینجا بخوابم و بمیرم.در جنوب گاهی معجزه رخ می دهد. امید همیشه وجود دارد، و تا وقتی سر سوزنی امید هست، دست روی دست گذاشتن صلاح نیست. از انسانیت به دور است که آدم را به دست سرنوشتش بسپارند، و این همان کاری است که شماها با من می کنید. من میخواهم بروم جنوب،می خواهم برگردم به بهار.» 0 21 بشری 1402/5/8 دن کیشوت جلد 1 میگل د. سروانتس 4.1 23 صفحۀ 429 ای خوشا به سعادت مردم آن عهد و زمانه که از خشم زهره شکاف آلات و ادوات توپخانه آگاه نبودند، ادواتی که من، مخترع آنها را ملعون می دانم و یقین دارم که در اعماق دوزخ مزد این اختراع شیطانی خود را باز خواهد گرفت. همین اختراع است که سبب می شود دستی بی هنر و تبهکار به حیات دلاورترین پهلوانان پایان بخشد و بی آنکه معلوم شود که از کجا و چگونه، ناگاه گلوله ای لایشعر، که شاید به دست بزدلی رها شده باشد که خود از لهیب آتش دستگاه لعنتی خویش گریخته است، از راه می رسد و قلبی آزاده و پاک سرشت را در عین شور و هیجان از کار می اندازد؛ و بدین وسیله رشته افکار انسانی گسیخته می شود و طومار حیاتی در هم می پیچید که شایسته بود سالیان دراز از زندگی متمتع گردد. 0 15