بریدههای کتاب علیرضا نژادصالحی علیرضا نژادصالحی 1404/5/26 وقتی خاطرات دروغ می گویند سی بل هاگ 3.9 1 صفحۀ 89 با خودم گفتم که زنان [مردان] چطور میتوانند بعد از آنکه متوجه شدند همسرشان به آنها خیانت کرده است، با او بمانند. منظورم آن است که میدانم دلایل زیادی وجود دارد که آنها بمانند، بهخصوص اگر از یکدیگر بچه داشته باشند اما مطمئناً حسادت و نامطمئن بودن از اینکه وقتی آن مرد [زن] نیست، شاید دوباره مرتکب آن خیانت میشود، زن [مرد] را از درون میخورد. من نمیتوانم آنطور زندگی کنم. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/5/26 وقتی خاطرات دروغ می گویند سی بل هاگ 3.9 1 صفحۀ 10 در حالی که سعی میکنم صدایم بیتفاوت به نظر برسد، میگویم: «خب، همه ما دروغ میگیم. مگه نه؟» همانطور که لبش را میجود، لحظهای به سوالم فکر میکند. «حتی آدمهای مذهبی؟ منظورم اینه که...» خودکارش را در هوا تکان میدهد. «مثلاً کشیشها و نمایندگان محلیشون.» به ماجراهای هولناکی که سالهاست در مورد یتیمخانههای کاتولیک برملا میشود، فکر میکنم. در مورد کشیشهای محلیای که پسرانی را که در گروه کُر کلیسا شرکت دارند، مورد سو استفاده جنسی قرار میدهند و راهبههایی که زیردستان خود را مورد تجاوز جنسی قرار میدهند. «مخصوصاً اونها.» 0 5 علیرضا نژادصالحی 1404/5/10 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 463 میگل به شِکوه گفت: «پول درآوردن فینفسه سخت نیست. چیزی که سخته، اینه که پول رو از یه راهی به دست بیاری که ارزش وقف زندگیت رو داشته باشه.» 0 11 علیرضا نژادصالحی 1404/5/7 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 375 بارسلو گفت: «هیچوقت به کسی که به همه اعتماد میکنه، اعتماد نکن.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/5/6 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 336 خاسینتا هرگز به پنلوپه نمیگفت که دوستش دارد. پرستار میدانست که آنها که واقعاً عشق میورزند، در سکوت عشق میورزند، با کردارشان، و نه با گفتار. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/5/3 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 291 «باید درک کنی که با ظاهر سادهای مثل ظاهر من، زیباسازی اساسی دستکم نود دقیقه وقت لازم داره. بدون ظاهر خوب راه به جایی نمیبری؛ این حقیقتِ غمانگیزِ این دوره و زمونه دروغپروره.» 0 7 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 227 «نمیدونم چهم شده بود. ناراحت نشو، گاهی حرف زدن با غریبهها آسونتره. چرا اینطوریه؟» شانه بالا انداختم. «احتمالاً چون غریبهها ما رو همونطور که هستیم میبینن، نه اونطور که دلشون میخواد باشیم.» 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 226 «یه بار یه نفر گفت به محض این که به دوست داشتن یا نداشتن کسی فکر میکنی، دیگه دوستش نداری.» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 215 «... کلماتی که قلب یه بچه رو مسموم میکنه، چه از سر بغض و چه از سر نادونی و جهل، در ذهن و خاطر بچه باقی میمونه و دیر یا زود روح بچه رو به آتیش میکشه.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/27 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 138 «... دنیای ما با بمب از بین نمیره - برعکسِ اون چیزی که توی روزنامهها مینویسن- بلکه از خنده، از ابتذال، از به شوخی گرفتن همهچیز، از یه شوخی پست و هرزهدرایانه میمیره و نابود میشه.» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/4/27 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 116 «... ببینم، دنیل، تو از چه جور زنایی خوشت میآد؟» «راستش من در مورد اونا چیز زیادی نمیدونم.» «هیچکس چیز زیادی از زنا نمیدونه، حتی فروید، و حتی خود زنا. اما عین برق میمونه: لزومی نداره از عملکرد الکتریسیته سر دربیاری تا برق بگیرتت. ...» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/4/24 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 83 میخواستم از کلارا متنفر باشم، اما توانش را نداشتم. نفرت حقیقی هنری است که انسان فقط با گذر زمان میآموزدش. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 60 «تو باید با دوستای همسن و سال خودت مثل توماس آگویلار بری بیرون - انگار فراموشش کردی، در حالی که اون بچه محشریه - نه با زنی که دیگه به سن ازدواج رسیده.» «وقتی برای هم دوستای خوبی هستیم، چه فرقی داره که چند سالمونه؟» 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 47 یکی از دامهای کودکی این است که انسان برای احساس کردن چیزی مجبور نیست آن را درک کند. وقتی ذهن توان درک آنچه را رخ داده بیابد، زخمهای قلب دیگر بسیار عمیق شدهاند. 0 33 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 44 «میخوام یه نامه بنویسم. به مامان. تا احساس تنهایی نکنه.» پدرم نگاهم کرد و گفت: «مادرت تنها نیست، دنیل. اون با خداست. و با ماست، حتی اگه ما نبینیمش.» همین نظریه در مدرسه توسط پدر ویسنته، یسوعی کهنهکار که تمامی اسرار کیهان - از گرامافون تا درد دندان - را شرح میداد، با نقلقول از انجیل متی برایم مدوّن شد. اما همان کلمات بر لبان پدرم طنینی تهی داشت. «اونوقت خدا مامان رو برای چی میخواد؟» «نمیدونم. اگه یه روز خدا رو دیدیم، ازش میپرسیم.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 39 زنها بنا بر غریزهای خدشهناپذیر میفهمند که چه موقع مردی دیوانهوار عاشقشان شده، بهخصوص وقتی که آن مرد هم جوان باشد و هم کودنی تمام عیار. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 29 ...هرگز به کسی اعتماد نکن دنیل، به خصوص به آدمایی که ستایششون میکنی. اونا همون آدمایی هستن که دردناکترین ضربات رو بهت وارد میکنن. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 28 اما پدر کلارا معتقد بود که ملتها هرگز تصویر خود را در آینه به وضوح نمیبینند، به خصوص وقتی که جنگ بر ذهن و فکرشان سایه انداخته باشد. او تاریخ را به خوبی درک میکرد و میدانست که آینده را در خیابانها و کارخانهها و پادگانها بسیار واضحتر از روزنامههای صبح میتوان خواند. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/21 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 15 ارزش راز به نامحرمان آن است. 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/4/21 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 9 هر کتاب، هر مجلدی که اینجا میبینی، روح داره. روح کسی که اون رو نوشته و روح کسایی که اون رو خوندن و باهاش زندگی کردن و رویا دیدن. هر بار که کتابی دست به دست میشه، هر بار که چشم کسی به صفحاتش دوخته میشه، روح اون کتاب رشد میکنه و تقویت میشه. 0 44
بریدههای کتاب علیرضا نژادصالحی علیرضا نژادصالحی 1404/5/26 وقتی خاطرات دروغ می گویند سی بل هاگ 3.9 1 صفحۀ 89 با خودم گفتم که زنان [مردان] چطور میتوانند بعد از آنکه متوجه شدند همسرشان به آنها خیانت کرده است، با او بمانند. منظورم آن است که میدانم دلایل زیادی وجود دارد که آنها بمانند، بهخصوص اگر از یکدیگر بچه داشته باشند اما مطمئناً حسادت و نامطمئن بودن از اینکه وقتی آن مرد [زن] نیست، شاید دوباره مرتکب آن خیانت میشود، زن [مرد] را از درون میخورد. من نمیتوانم آنطور زندگی کنم. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/5/26 وقتی خاطرات دروغ می گویند سی بل هاگ 3.9 1 صفحۀ 10 در حالی که سعی میکنم صدایم بیتفاوت به نظر برسد، میگویم: «خب، همه ما دروغ میگیم. مگه نه؟» همانطور که لبش را میجود، لحظهای به سوالم فکر میکند. «حتی آدمهای مذهبی؟ منظورم اینه که...» خودکارش را در هوا تکان میدهد. «مثلاً کشیشها و نمایندگان محلیشون.» به ماجراهای هولناکی که سالهاست در مورد یتیمخانههای کاتولیک برملا میشود، فکر میکنم. در مورد کشیشهای محلیای که پسرانی را که در گروه کُر کلیسا شرکت دارند، مورد سو استفاده جنسی قرار میدهند و راهبههایی که زیردستان خود را مورد تجاوز جنسی قرار میدهند. «مخصوصاً اونها.» 0 5 علیرضا نژادصالحی 1404/5/10 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 463 میگل به شِکوه گفت: «پول درآوردن فینفسه سخت نیست. چیزی که سخته، اینه که پول رو از یه راهی به دست بیاری که ارزش وقف زندگیت رو داشته باشه.» 0 11 علیرضا نژادصالحی 1404/5/7 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 375 بارسلو گفت: «هیچوقت به کسی که به همه اعتماد میکنه، اعتماد نکن.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/5/6 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 336 خاسینتا هرگز به پنلوپه نمیگفت که دوستش دارد. پرستار میدانست که آنها که واقعاً عشق میورزند، در سکوت عشق میورزند، با کردارشان، و نه با گفتار. 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/5/3 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 291 «باید درک کنی که با ظاهر سادهای مثل ظاهر من، زیباسازی اساسی دستکم نود دقیقه وقت لازم داره. بدون ظاهر خوب راه به جایی نمیبری؛ این حقیقتِ غمانگیزِ این دوره و زمونه دروغپروره.» 0 7 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 227 «نمیدونم چهم شده بود. ناراحت نشو، گاهی حرف زدن با غریبهها آسونتره. چرا اینطوریه؟» شانه بالا انداختم. «احتمالاً چون غریبهها ما رو همونطور که هستیم میبینن، نه اونطور که دلشون میخواد باشیم.» 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 226 «یه بار یه نفر گفت به محض این که به دوست داشتن یا نداشتن کسی فکر میکنی، دیگه دوستش نداری.» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/5/2 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 215 «... کلماتی که قلب یه بچه رو مسموم میکنه، چه از سر بغض و چه از سر نادونی و جهل، در ذهن و خاطر بچه باقی میمونه و دیر یا زود روح بچه رو به آتیش میکشه.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/27 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 138 «... دنیای ما با بمب از بین نمیره - برعکسِ اون چیزی که توی روزنامهها مینویسن- بلکه از خنده، از ابتذال، از به شوخی گرفتن همهچیز، از یه شوخی پست و هرزهدرایانه میمیره و نابود میشه.» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/4/27 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 116 «... ببینم، دنیل، تو از چه جور زنایی خوشت میآد؟» «راستش من در مورد اونا چیز زیادی نمیدونم.» «هیچکس چیز زیادی از زنا نمیدونه، حتی فروید، و حتی خود زنا. اما عین برق میمونه: لزومی نداره از عملکرد الکتریسیته سر دربیاری تا برق بگیرتت. ...» 0 3 علیرضا نژادصالحی 1404/4/24 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 83 میخواستم از کلارا متنفر باشم، اما توانش را نداشتم. نفرت حقیقی هنری است که انسان فقط با گذر زمان میآموزدش. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 60 «تو باید با دوستای همسن و سال خودت مثل توماس آگویلار بری بیرون - انگار فراموشش کردی، در حالی که اون بچه محشریه - نه با زنی که دیگه به سن ازدواج رسیده.» «وقتی برای هم دوستای خوبی هستیم، چه فرقی داره که چند سالمونه؟» 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 47 یکی از دامهای کودکی این است که انسان برای احساس کردن چیزی مجبور نیست آن را درک کند. وقتی ذهن توان درک آنچه را رخ داده بیابد، زخمهای قلب دیگر بسیار عمیق شدهاند. 0 33 علیرضا نژادصالحی 1404/4/23 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 44 «میخوام یه نامه بنویسم. به مامان. تا احساس تنهایی نکنه.» پدرم نگاهم کرد و گفت: «مادرت تنها نیست، دنیل. اون با خداست. و با ماست، حتی اگه ما نبینیمش.» همین نظریه در مدرسه توسط پدر ویسنته، یسوعی کهنهکار که تمامی اسرار کیهان - از گرامافون تا درد دندان - را شرح میداد، با نقلقول از انجیل متی برایم مدوّن شد. اما همان کلمات بر لبان پدرم طنینی تهی داشت. «اونوقت خدا مامان رو برای چی میخواد؟» «نمیدونم. اگه یه روز خدا رو دیدیم، ازش میپرسیم.» 0 1 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 39 زنها بنا بر غریزهای خدشهناپذیر میفهمند که چه موقع مردی دیوانهوار عاشقشان شده، بهخصوص وقتی که آن مرد هم جوان باشد و هم کودنی تمام عیار. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 29 ...هرگز به کسی اعتماد نکن دنیل، به خصوص به آدمایی که ستایششون میکنی. اونا همون آدمایی هستن که دردناکترین ضربات رو بهت وارد میکنن. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/22 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 28 اما پدر کلارا معتقد بود که ملتها هرگز تصویر خود را در آینه به وضوح نمیبینند، به خصوص وقتی که جنگ بر ذهن و فکرشان سایه انداخته باشد. او تاریخ را به خوبی درک میکرد و میدانست که آینده را در خیابانها و کارخانهها و پادگانها بسیار واضحتر از روزنامههای صبح میتوان خواند. 0 0 علیرضا نژادصالحی 1404/4/21 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 15 ارزش راز به نامحرمان آن است. 0 2 علیرضا نژادصالحی 1404/4/21 سایه باد کارلوس روئیس ثافون 4.4 87 صفحۀ 9 هر کتاب، هر مجلدی که اینجا میبینی، روح داره. روح کسی که اون رو نوشته و روح کسایی که اون رو خوندن و باهاش زندگی کردن و رویا دیدن. هر بار که کتابی دست به دست میشه، هر بار که چشم کسی به صفحاتش دوخته میشه، روح اون کتاب رشد میکنه و تقویت میشه. 0 44