بریده‌های کتاب Zahra Sarmadi

تو، پسر جان، زنده ای برای اینکه زنده ای. دیگر دورتر از این نباید کند و کاو کنی در عین حال بدان که مرگ دوست انسان نیست.

پسرجان، این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه بدهد. زندگی، مثل کار می‌ماند، پس بهتر اینک آن را به انجام رساند نه اینکه هر جا مشکل شد، نیمه کاره ولش کرد.

با آنکه زنده بودم انگار خودم نعش خودم بودم.

لابد می‌گویید وقتی آن همه آدم مرده بودند، چه جای آن است که از سگ مرده ای صحبت کنم، راست است، ولی بین آنچه آدم می‌داند و آنچه می‌بیند فرق است.

میگن چشم ها پنجره ای رو به روح آدم‌اند. من نمیدونم چشم های اون پنجره‌‌ای رو به چی بود و حدس می‌زنم حالا حالاها ندانم.

مار گفت: در میان آدم ها هم که باشی، باز کمی احساس تنهایی میکنی.

شازده کوچولو گفت: کی اوضاع بهتر میشه؟ روباه گفت: از وقتی که بفهمی همه چیز به خودت بستگی داره.

در جامعه مصرف، کالایی که انسان بیش از هر چیزی مصرف می‌کند، خوشبینی است.

وقتی می‌کوشم فکر کنم باز در این تمیز بین جسم و روح فرو می‌مانم و در عین حال حس می‌کنم که این تمایز ناشی از اشتباه است. بلی، جسم نیز فکر می‌کند! جسم نیز جدا از هرگونه پیوند با روح می‌اندیشد و احساس می‌کند.

شهوت پیوند معنوی بسیار محکمی است، زیرا وقتی می‌گسلد آدم را سخت رنج می‌دهد.

من از اون دوبار خوشم می‌آمد: یکی وقتی که در آغوشش می‌کشیدم و دیگر وقتی که از اون جدامی‌شدم، چون بلافاصله فراموشش می‌کردم.

اینها مرا یاد قوطیهایی می‌اندازند که در کولومبرایوم خاکستر مرده‌ها را در آن‌نگه میدارند. این هم یک نوع جنون آدم هاست که می‌خواهند همه چیز را بایگانی کنند.

در دادگاه داد و ستد، هيچوقت نباید به کسی بددهنی کرد حتی به یک کلاهبردار چون کلاهبردار هم با همه دزد و دغل بودتش برای خودش حیثیتی داد و شخصیتی.

برای ما زمان گذشته، دوبار گذشته و عمر از دست رفته، دوبار از دست رفته چون با گذشت عمر،دنیایی را هم که عمر در آن می‌گذشت، از دست داده ایم.

چند نفر پرسیدند: او کی بود؟ تمام بعد از ظهر مشغول کشتن کسی بودند که حتی نمی‌دانستند کیست‌

آلن به این فکر می‌کرد که مردم امسال، به رغم خنده‌هاشان، فقط وانمود می‌کنند خوشحال‌اند.

هیچ چیز پایدار نیست و جهانی وجود ندارد، این معنا را می‌رساند که واقعیت، یک اصل تعیین شده نیست، وهمی که در آن زندگی می‌کردند، بی ثبات و خمش پذیر بوده و اگر کسی اراده می‌کرد حقیقت را از نو بنویسد، به راحتی دگرگون می‌شد.

دست در دست هم تا iDEATH قدم زدیم. دست ها چیز های خوبی اند، بخصوص بعد از اینکه از عشق بازی برگشته باشند.

ترتیب روزها و رنگ هندوانه ها به این شکل است: دوشنبه: هندوانه های قرمز سه شنبه: هندوانه های طلایی چهارشنبه: هنداونه های خاکستری پنجشنبه: هندوانه های سیاه و بی‌صدا جمعه: هندوانه های سفید شنبه: هندوانه های آبی یکشنبه: هندوانه های قهوه‌ای

وقتی تو اون کسی نباشی که برای زنده موندن دست‌و ‌پا میزنه، جنگ برات خیلی متفاوته.