بریدههای کتاب سانازروحی سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 35 من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود میتوانستی نتازی به من، اما تاختی 0 0 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 25 به جای گوهر و یاقوت ، سنگ در کف توست هرآنچه یافته ای را بر زمین ریز بس است 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 17 با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 15 تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است 0 2 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 15 خبر نداشتن از حال من ، بهانه ی توست بهانه ی همه ی ظالمان شبیه به هم هست 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 9 چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 9 که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی ست 0 0 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 73 از برای تو دردهایی کور چشم می پاید در شکیب ِ انتظار سال های دور .. 0 1 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 69 رنج است و درنگ نیست میتازم مرگ است و شکست نیست میدانم 0 2 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 59 بازآ این چه پرهیزی ست! ... 0 0 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 26 بر بستر آرمیده چو نیلوفری بر آب 0 0 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 23 نفرت . نفرت. از تماشای لذت عاشقانه، چهره اش درهم میرود. کِی "برادری" این همه آدم را جذب خودش کرده؟ تا به حال "ترحم" هیچ راهی را تا آخر رفته است ؟ آیا "اشک" توانسته تعداد زیادی از مردم را بیدار کند؟ فقط "نفرت " است که هرچه میخواهد، دارد. 0 15 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 21 و آینه ها، به کارشان ادامه میدهند، حتی وقتی کسی بهشان نگاه نمیکند. 0 24 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 12 واقعا زیاد حرف میزنیم. همه دارند حرف میزنند. بیشتر از نیاز 0 4 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 121 دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت 0 0 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 73 از برای تو دردهایی کور چشم می پاید در شکیب انتظار ِ سال های دور... 0 0 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 56 درون ِ سینه ام دردی ست خون بار که همچون گریه میگیرد گلویم غمی آشفته ، دردی گریه آلود... نمیدانم چه میخواهم بگویم. 0 28 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 52 از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم در خیال این که شاید... شاید آن اشکِ نهان بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم! 0 0
بریدههای کتاب سانازروحی سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 35 من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود میتوانستی نتازی به من، اما تاختی 0 0 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 25 به جای گوهر و یاقوت ، سنگ در کف توست هرآنچه یافته ای را بر زمین ریز بس است 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 17 با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 15 تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است 0 2 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 15 خبر نداشتن از حال من ، بهانه ی توست بهانه ی همه ی ظالمان شبیه به هم هست 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 9 چه غم که خلق به حسن تو عیب می گیرند همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست 0 1 سانازروحی 1403/12/11 کتاب فاضل نظری 4.1 48 صفحۀ 9 که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی ست 0 0 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 73 از برای تو دردهایی کور چشم می پاید در شکیب ِ انتظار سال های دور .. 0 1 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 69 رنج است و درنگ نیست میتازم مرگ است و شکست نیست میدانم 0 2 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 59 بازآ این چه پرهیزی ست! ... 0 0 سانازروحی 1403/12/9 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 26 بر بستر آرمیده چو نیلوفری بر آب 0 0 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 23 نفرت . نفرت. از تماشای لذت عاشقانه، چهره اش درهم میرود. کِی "برادری" این همه آدم را جذب خودش کرده؟ تا به حال "ترحم" هیچ راهی را تا آخر رفته است ؟ آیا "اشک" توانسته تعداد زیادی از مردم را بیدار کند؟ فقط "نفرت " است که هرچه میخواهد، دارد. 0 15 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 21 و آینه ها، به کارشان ادامه میدهند، حتی وقتی کسی بهشان نگاه نمیکند. 0 24 سانازروحی 1403/12/7 هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد ویسواوا شیمبورسکا 4.3 5 صفحۀ 12 واقعا زیاد حرف میزنیم. همه دارند حرف میزنند. بیشتر از نیاز 0 4 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 121 دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت 0 0 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 73 از برای تو دردهایی کور چشم می پاید در شکیب انتظار ِ سال های دور... 0 0 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 56 درون ِ سینه ام دردی ست خون بار که همچون گریه میگیرد گلویم غمی آشفته ، دردی گریه آلود... نمیدانم چه میخواهم بگویم. 0 28 سانازروحی 1403/12/6 تاسیان هوشنگ ابتهاج 4.2 7 صفحۀ 52 از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم در خیال این که شاید... شاید آن اشکِ نهان بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم! 0 0