بریدههای کتاب Mohadeseh Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 196 (قدرت بدنی داشتن عالیه،اما بدون فن و مهارت ارزشی نداره.اگه مغلوب بشی،یعنی به اندازه کافی قوی نیستی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 186 چقدر عجیب است که در طول زندگی کوتاه مان از دوستی به صمیمیت،تنفر،و بعد بی تفاوتی رسیده ایم. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 178 مردم توی شرایط سختی واقعیت شون رو نشون می دند.من این رو خودم به چشم دیدم.درمورد خودم،درمورد والدینم و حتی کل مردم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 147 (بعضی وقت ها نمی تونم درست فکر کنم، به خصوص وقتی پای احساساتم در میون باشه.بعضی وقت ها روشون حساب کردم،و کلا اشتباه از آب دراومدند.خیلی اشتباه.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 89 کلمات،موجوداتی غیر قابل پیش بینی هستند.هیچ اسلحه ای،هیچ شمشیری،هیچ پادشاه و ارتشی نمی توانند با اندازه ی کلماتِ یک جمله قدرتمند باشند.شمشیر ها می توانند ببُرند یا بُکشند،اما کلمات می توانند زخم بزنند و باقی بمانند تا مغز استخوانمان فرو بروند و همان جا بمانند تا جنازه هایشان را به آینده ببریم،و تمام مدت تلاش کنیم و نتوانیم آن ها را از گوشت و خونمان جدا کنیم. 0 3 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 51 (اگر از حریفت اطلاعات کافی نداشته باشی،یابدتر از اون،حریف رو دست کم بگیری حتما می بازی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 173 فصل ها عوض می شوند.ستاره ها منفجر می شوند.یک نفر دارد روی ماه را می رود. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 129 من درکش می کنم. می کنم.نمیکنم. چون ما مثل هم نیستیم من دلم می خواهد بهتر باشم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 56 دنیایمان را با سلاح هایی پر کردند که پیشانی مان را نشانه گرفته بود... 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 37 نمی توانم نگاهم را از او بگیرم.نمی دانم چطور بازگردم. اوه. خدایا. چشم هایش. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 28 خورشید متکبر و خودبین است،همیشه وقتی از ما خسته می شود دنیا را رها می کند و می رود.ماه صاحب با وفایی است.هرگز ترکمان نمی کند.همیشه آنجاست،مراقب،استوار،ما را در لحظات تاریک و روشنمان می شناسد،و درست مثل ما مدام در حال تغییر است... 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 91 نجوا می کند:(زندگی سرد و غم انگیزه.گاهی باید یاد بگیری چطور اول شلیک کنی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 76 اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 75 _لااقل من راستگوام. +تو خودت همین الان قبول کردی که دروغ گویی! ابروهایش را بالا می اندازد. _لااقل راستش رو می گم که دروغگو ام. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 72 _من ازت متنفرم. +چه احساساتی و پرشور. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 64 نفرت درست شبیه بقیه است تا این که لبخند می زند. تا این که می چرخد،دهانی به دروغ باز می شود که روی چهره ی فریبنده ای حک شده،چهره ای چنان بی تفاوت و آرام که تصور نمی کنی به تو آسیبی بزند. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 61 من زندگی ام را لا به لای صفحات کتاب ها سپری کرده ام.در نبود ارتباطات انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیکه داشتم.در خلال داستان های بافته در تار و پود تاریخ عشق در هم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زرد پی،و افکار و تصاویر را به هم متصل کرده است.وجود من متشکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 1 Mohadeseh 1403/12/28 بازگشت ریچل گرایس هالی جکسون 3.3 4 صفحۀ 406 اَش نشان داد بل می تواند به بقیه اهمیت دهد و گاهی مجبور نیست راهی را انتخاب کند که با درد و رنج کم تری همراه است. بعضی درد ها خوب اند.دوست ها جدا می شوند،آدم ها فاصله می گیرند و می روند.لازم نیست روابط تا همیشه بمانند تا با ارزش تلقی شوند.همه چیز تمام می شود.این رابطه داشت تمام می شد.اما به این معنا نبود که هرگز اهمیت نداشت. 0 1 Mohadeseh 1403/12/28 بازگشت ریچل گرایس هالی جکسون 3.3 4 صفحۀ 172 رها کردن چیزی که دوستش دارید،خیلی سخت است. 0 1 Mohadeseh 1403/12/27 پری دریایی کیارا کس 3.8 18 صفحۀ 115 نیازی به خواب نداشتم،ولی دلم می خواست برای مدتی هم که شده،همه چیز از حرکت بایستد. 0 1
بریدههای کتاب Mohadeseh Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 196 (قدرت بدنی داشتن عالیه،اما بدون فن و مهارت ارزشی نداره.اگه مغلوب بشی،یعنی به اندازه کافی قوی نیستی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 186 چقدر عجیب است که در طول زندگی کوتاه مان از دوستی به صمیمیت،تنفر،و بعد بی تفاوتی رسیده ایم. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 178 مردم توی شرایط سختی واقعیت شون رو نشون می دند.من این رو خودم به چشم دیدم.درمورد خودم،درمورد والدینم و حتی کل مردم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 147 (بعضی وقت ها نمی تونم درست فکر کنم، به خصوص وقتی پای احساساتم در میون باشه.بعضی وقت ها روشون حساب کردم،و کلا اشتباه از آب دراومدند.خیلی اشتباه.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 89 کلمات،موجوداتی غیر قابل پیش بینی هستند.هیچ اسلحه ای،هیچ شمشیری،هیچ پادشاه و ارتشی نمی توانند با اندازه ی کلماتِ یک جمله قدرتمند باشند.شمشیر ها می توانند ببُرند یا بُکشند،اما کلمات می توانند زخم بزنند و باقی بمانند تا مغز استخوانمان فرو بروند و همان جا بمانند تا جنازه هایشان را به آینده ببریم،و تمام مدت تلاش کنیم و نتوانیم آن ها را از گوشت و خونمان جدا کنیم. 0 3 Mohadeseh 1404/1/4 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 16 صفحۀ 51 (اگر از حریفت اطلاعات کافی نداشته باشی،یابدتر از اون،حریف رو دست کم بگیری حتما می بازی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 173 فصل ها عوض می شوند.ستاره ها منفجر می شوند.یک نفر دارد روی ماه را می رود. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 129 من درکش می کنم. می کنم.نمیکنم. چون ما مثل هم نیستیم من دلم می خواهد بهتر باشم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 56 دنیایمان را با سلاح هایی پر کردند که پیشانی مان را نشانه گرفته بود... 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 37 نمی توانم نگاهم را از او بگیرم.نمی دانم چطور بازگردم. اوه. خدایا. چشم هایش. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 28 خورشید متکبر و خودبین است،همیشه وقتی از ما خسته می شود دنیا را رها می کند و می رود.ماه صاحب با وفایی است.هرگز ترکمان نمی کند.همیشه آنجاست،مراقب،استوار،ما را در لحظات تاریک و روشنمان می شناسد،و درست مثل ما مدام در حال تغییر است... 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 91 نجوا می کند:(زندگی سرد و غم انگیزه.گاهی باید یاد بگیری چطور اول شلیک کنی.) 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 76 اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 75 _لااقل من راستگوام. +تو خودت همین الان قبول کردی که دروغ گویی! ابروهایش را بالا می اندازد. _لااقل راستش رو می گم که دروغگو ام. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 72 _من ازت متنفرم. +چه احساساتی و پرشور. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 64 نفرت درست شبیه بقیه است تا این که لبخند می زند. تا این که می چرخد،دهانی به دروغ باز می شود که روی چهره ی فریبنده ای حک شده،چهره ای چنان بی تفاوت و آرام که تصور نمی کنی به تو آسیبی بزند. 0 1 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.1 125 صفحۀ 61 من زندگی ام را لا به لای صفحات کتاب ها سپری کرده ام.در نبود ارتباطات انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیکه داشتم.در خلال داستان های بافته در تار و پود تاریخ عشق در هم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زرد پی،و افکار و تصاویر را به هم متصل کرده است.وجود من متشکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 1 Mohadeseh 1403/12/28 بازگشت ریچل گرایس هالی جکسون 3.3 4 صفحۀ 406 اَش نشان داد بل می تواند به بقیه اهمیت دهد و گاهی مجبور نیست راهی را انتخاب کند که با درد و رنج کم تری همراه است. بعضی درد ها خوب اند.دوست ها جدا می شوند،آدم ها فاصله می گیرند و می روند.لازم نیست روابط تا همیشه بمانند تا با ارزش تلقی شوند.همه چیز تمام می شود.این رابطه داشت تمام می شد.اما به این معنا نبود که هرگز اهمیت نداشت. 0 1 Mohadeseh 1403/12/28 بازگشت ریچل گرایس هالی جکسون 3.3 4 صفحۀ 172 رها کردن چیزی که دوستش دارید،خیلی سخت است. 0 1 Mohadeseh 1403/12/27 پری دریایی کیارا کس 3.8 18 صفحۀ 115 نیازی به خواب نداشتم،ولی دلم می خواست برای مدتی هم که شده،همه چیز از حرکت بایستد. 0 1