بریدههای کتاب .MN. .MN. 4 ساعت پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 115 همه چیز میگذرد. از دیدگاه من که تا به امروز در جهنمی سوزان به نام جامعه ی انسانی زندگی کرده ام ، این تنها چیزی است که در این جامعه به حقیقت شباهت دارد. 0 0 .MN. دیروز نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 58 « دلت براش تنگ شده، نه ؟» با صدایی آرام جواب دادم : « بله.» « به نظرم ذات آدمیزاد همینه.» 0 0 .MN. دیروز نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 56 نزدیک های سحر برای اولین بار کلمه ی « مرگ » را بر زبان آورد. انگار او هم از آدم بودن خسته شده بود. 0 0 .MN. 2 روز پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 45 به ذهنم رسید که حبس کشیدن برای من احتمالا لذت بخش تر از این است که شب های بی قراری را در وحشتی جهنمی از « واقعیت های زندگی » ای که انسان ها پیش گرفته اند سپری کنم. 0 7 .MN. 5 روز پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 9 حتی خودم هم نمی توانم حدس بزنم که زندگی آدمیزادی چطور زندگی ای است. 0 3 .MN. 6 روز پیش چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 28 پایان ماجرا پیشاپیش رقم خورده، پایان آن ها، پایان جوانانی که با هم رمان می خوانند، میان کتاب های گم شده لا به لای لحاف بیدار میشوند. 0 3 .MN. 6 روز پیش چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 21 اصلا هدف از با هم بودن چیست وقتی که هیچ جوره زندگی ات عوض نشود ؟ 0 3 .MN. 6 روز پیش فرندز؛ دوستان و عاشقان متیو پری 4.2 31 صفحۀ 113 فکر کنم آدم باید واقعا تمام رویاهایش به حقیقت بدل شوند تا بفهمد آن ها رویاهای اشتباهی بودند. 0 4 .MN. 1404/3/29 چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 19 آن دو زود یاد گرفتند که کتاب های یکسانی بخوانند، شبیه هم فکر کنند و تفاوت هایشان را پنهان کنند. 0 5 .MN. 1404/3/29 فرندز؛ دوستان و عاشقان متیو پری 4.2 31 صفحۀ 26 به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. 0 2 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 321 غمی نداشتم.دلم یک تکه سنگ بود. غم و شادی به آدم هایی مربوط میشد که روح داشتند. که زنده بودند و در این زندگی امید و هدفی داشتند. 0 3 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 175 بره آهویی بودم که در دشتی خشک و غریب تنها و سرگردان مانده و در پشت سرش شکارچی و مقابلش سرزمینی مرموز و ناشناخته گسترده بود. تنها و دلشکسته بودم. 0 1 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 16 جهان می خواهد زیرورو شود. میخواهد نشود. چه اهمیتی دارد ؟ فقط او بماند. 0 0 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 3 این زندگی من است. میخواهم به میل خودم آن را بسازم. 0 1
بریدههای کتاب .MN. .MN. 4 ساعت پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 115 همه چیز میگذرد. از دیدگاه من که تا به امروز در جهنمی سوزان به نام جامعه ی انسانی زندگی کرده ام ، این تنها چیزی است که در این جامعه به حقیقت شباهت دارد. 0 0 .MN. دیروز نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 58 « دلت براش تنگ شده، نه ؟» با صدایی آرام جواب دادم : « بله.» « به نظرم ذات آدمیزاد همینه.» 0 0 .MN. دیروز نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 56 نزدیک های سحر برای اولین بار کلمه ی « مرگ » را بر زبان آورد. انگار او هم از آدم بودن خسته شده بود. 0 0 .MN. 2 روز پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 45 به ذهنم رسید که حبس کشیدن برای من احتمالا لذت بخش تر از این است که شب های بی قراری را در وحشتی جهنمی از « واقعیت های زندگی » ای که انسان ها پیش گرفته اند سپری کنم. 0 7 .MN. 5 روز پیش نه آدمی اوسامو دازایی 4.0 46 صفحۀ 9 حتی خودم هم نمی توانم حدس بزنم که زندگی آدمیزادی چطور زندگی ای است. 0 3 .MN. 6 روز پیش چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 28 پایان ماجرا پیشاپیش رقم خورده، پایان آن ها، پایان جوانانی که با هم رمان می خوانند، میان کتاب های گم شده لا به لای لحاف بیدار میشوند. 0 3 .MN. 6 روز پیش چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 21 اصلا هدف از با هم بودن چیست وقتی که هیچ جوره زندگی ات عوض نشود ؟ 0 3 .MN. 6 روز پیش فرندز؛ دوستان و عاشقان متیو پری 4.2 31 صفحۀ 113 فکر کنم آدم باید واقعا تمام رویاهایش به حقیقت بدل شوند تا بفهمد آن ها رویاهای اشتباهی بودند. 0 4 .MN. 1404/3/29 چقدر خوب سیگار می کشیدم الخاندرو سامبرا 3.6 9 صفحۀ 19 آن دو زود یاد گرفتند که کتاب های یکسانی بخوانند، شبیه هم فکر کنند و تفاوت هایشان را پنهان کنند. 0 5 .MN. 1404/3/29 فرندز؛ دوستان و عاشقان متیو پری 4.2 31 صفحۀ 26 به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. 0 2 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 321 غمی نداشتم.دلم یک تکه سنگ بود. غم و شادی به آدم هایی مربوط میشد که روح داشتند. که زنده بودند و در این زندگی امید و هدفی داشتند. 0 3 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 175 بره آهویی بودم که در دشتی خشک و غریب تنها و سرگردان مانده و در پشت سرش شکارچی و مقابلش سرزمینی مرموز و ناشناخته گسترده بود. تنها و دلشکسته بودم. 0 1 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 16 جهان می خواهد زیرورو شود. میخواهد نشود. چه اهمیتی دارد ؟ فقط او بماند. 0 0 .MN. 1404/3/28 بامداد خمار فتانه(پروین) حاج سیدجوادی 3.7 89 صفحۀ 3 این زندگی من است. میخواهم به میل خودم آن را بسازم. 0 1