بریدههای کتاب • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1404/1/24 پادشاه پلید جلد 2 هالی بلک 4.5 52 صفحۀ 88 از میان مژههای بلندش نگاهی به من میاندازد که نمیتوانم معنایش را درک کنم. بعد او هم از جا بلند میشود. دستم را میگیرد و میگوید:«هیچچیز بهتر از چیزی نیست که کمیابه» و دستم را میبوسد. 0 2 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/11/11 به امید دل بستم لان کالی 4.1 139 صفحۀ 169 من هرگز چیزی رو احساس نمیکنم، اما هر بار یادم میاد تو چقدر خودت رو حقیر میدونی عصبانی میشم. دوست دارم تمام کسانی که تا به حال باعث شدن تو باور کنی لیاقتت اینه که تنها باشی رو ازت دور کنم. چون اینجور دردها آدم رو نابود میکنن. 0 1 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/11/11 به امید دل بستم لان کالی 4.1 139 صفحۀ 134 0 1 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/28 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 339 روئن عقب رفت و به چشمهایش خیره شد. سیترا به او میخندید و نگاه ِ خیرهاش به چشمهای روئن دوخته شده بود. اینکار بخشی از رجزخوانی معروف بوکاتور بود اما اینجا مفهومی فراتر از آن داشت. 0 4 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/26 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 234 تفاوت بین تو و بیشتر آدمهای دیگه اینه که هرکس دیگهای بود بعد از اینکه اون احیا شد، دیگه اهمیت نمیداد، راحت فراموشش میکرد. داس فارادِی چیزی در وجود تو دید که انتخابت کرد، سنگینی وجدانت. 0 4 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/25 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 58 اما چه کسی را فریب میداد؟ پذیرفتن این کارآموزی او را پشت دیواری نفوذناپذیر قرار داده بود. دانستن اینکه زندگی بدون او هم جریان خواهد داشت، هم مایهی دلگرمی و هم موجب ناامیدی بود. و متوجه شد داس بودن مثل این است که مرده متحرک باشید. در این جهان اما جدا از آن. تنها شاهدی بر آمدن و رفتن دیگران. 0 2 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/8/23 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 112 صفحۀ 8 0 10
بریدههای کتاب • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1404/1/24 پادشاه پلید جلد 2 هالی بلک 4.5 52 صفحۀ 88 از میان مژههای بلندش نگاهی به من میاندازد که نمیتوانم معنایش را درک کنم. بعد او هم از جا بلند میشود. دستم را میگیرد و میگوید:«هیچچیز بهتر از چیزی نیست که کمیابه» و دستم را میبوسد. 0 2 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/11/11 به امید دل بستم لان کالی 4.1 139 صفحۀ 169 من هرگز چیزی رو احساس نمیکنم، اما هر بار یادم میاد تو چقدر خودت رو حقیر میدونی عصبانی میشم. دوست دارم تمام کسانی که تا به حال باعث شدن تو باور کنی لیاقتت اینه که تنها باشی رو ازت دور کنم. چون اینجور دردها آدم رو نابود میکنن. 0 1 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/11/11 به امید دل بستم لان کالی 4.1 139 صفحۀ 134 0 1 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/28 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 339 روئن عقب رفت و به چشمهایش خیره شد. سیترا به او میخندید و نگاه ِ خیرهاش به چشمهای روئن دوخته شده بود. اینکار بخشی از رجزخوانی معروف بوکاتور بود اما اینجا مفهومی فراتر از آن داشت. 0 4 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/26 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 234 تفاوت بین تو و بیشتر آدمهای دیگه اینه که هرکس دیگهای بود بعد از اینکه اون احیا شد، دیگه اهمیت نمیداد، راحت فراموشش میکرد. داس فارادِی چیزی در وجود تو دید که انتخابت کرد، سنگینی وجدانت. 0 4 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/10/25 داس مرگ جلد 1 نیل شوسترمن 4.6 92 صفحۀ 58 اما چه کسی را فریب میداد؟ پذیرفتن این کارآموزی او را پشت دیواری نفوذناپذیر قرار داده بود. دانستن اینکه زندگی بدون او هم جریان خواهد داشت، هم مایهی دلگرمی و هم موجب ناامیدی بود. و متوجه شد داس بودن مثل این است که مرده متحرک باشید. در این جهان اما جدا از آن. تنها شاهدی بر آمدن و رفتن دیگران. 0 2 • 𝐇ilda ☕ ˖˙ᝢ 1403/8/23 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 112 صفحۀ 8 0 10