بریده‌های کتاب Acedia

کاش جای دیگری در این دنیا یکدیگر را می‌دیدیم، هرجای دیگری. کاش من، من نبودم. کاش می‌توانستم تو را لمس کنم و با تو باشم و آنگونه با تو رفتار کنم که شایسته توست.

عشق به آدم ها قدرت میدهد، قدرت خائن بودن. صدمه دیدن از سوی کسی که عاشقش هستید، مثل سوزنی است که زیر پوستتان نفوذ میکند یا به‌سان چاقویی که در دنده‌تان مینشیند. نفرت یک انتخاب است. اما عشق انتخاب نیست. هیچ چیزی در این دنیا به قدر عشق از کنترل ما خارج نیست.

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه.

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه.

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه

تو چنان به این دنیا و پدیده های اون عادت کردی که دیگه هیچ چیز باعث تعجب و شگفتیت نمیشه

انگار چنگ زدن به دانه های برفی که به سرعت آب میشدند مانند چنگ زدن به خوشحالی بود، درست همان‌موقع که فکر میکنی مالک چیزی هستی ، به سرعت آن را از دست میدهی.