بریدههای کتاب صد نفر مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 9 انیشتین میگوید:《نمیدانم در جنگ جهانی سوم با چه سلاحی میجنگیم اما میدانم در جنگ جهانی چهارم با سنگ و چماق به جان هم خواهیم افتاد.》 0 4 مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 11 برای کلارک چیزی به نام انزوا معنا نداشت. همهجا صداهایی میشنید. از گوشه و کنار سلول تاریکش، صدایش میزدند. سکوت میان تپشهای قلبش را پر میکردند. از ژرفترین پستوهای ذهنش فریاد میکشیدند. دلش مرگ نمیخواست ولی اگر این تنها راه ساکت کردن آن صداها بود، آماده بود بمیرد. 0 4 مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 11 خاطراتش از دیوارهای هر سلولی سنگینتر بود. 0 4 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 120 همانطور که از سنین پایین فهمیده بود، اگر کسی میخواست کاری انجام شود، خودش باید انجامش میداد. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 132 ولی این زیباترینها هستن که میتونن بیشتر از همه به تو آسیب برسونن. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 139 همهی ما کارهایی انجام دادیم که بهشون افتخار نمیکنیم. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 151 بلامی نمیدانست انسانهای باستان چرا اصلا زحمت مصرف مواد مخدر را به خودشان میدادند. چه معنی داشت آشغال در رگت تزریق کنی، وقتی قدم زدن در جنگل همان تاثیر را داشت؟ 0 5 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 152 دیگر نمیخواست از قانونِ دیگران پیروی کند. حالش از نبرد برای بقا به هم میخورد. 0 6 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 153 خم شد و یک مشت دیگر آب برداشت. اگر میخواست آن را توصیف کند، میگفت طعمش ترکیبی از زمین و آسمان است و بعد هرکس را که به او میخندید. با مشت میزد. 0 7 مآلیس. 1404/5/3 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 182 هیچ دارویی قدرت ترمیم دلی شکسته را نداشت. 2 12 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 224 چیزهایی بودند که آدم هیچوقت نمیتوانست فراموش کند. 0 47 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 230 میدانست فکرش احمقانه است. باران فقط آب بود و چیزی به نام شروع تازه وجود نداشت. راز همین بود؛ باید تا ابد بارِ آن را به دوش میکشیدی و بهایش اهمیتی نداشت. 0 3 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 236 به درد اهمیتی نمیداد. هر احساسی بهتر از این اندوه و غم بود. 0 6 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 254 آدمهای خوب هم ممکنه اشتباه کنن. 0 10 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 268 چشمانش را بست و تصور کرد چه حسی دارد. آزادی از دست همهکس و همهچیز، حتی از گذشتهاش. شاید حتی از خاطراتی که تمام عمر دست از سرش برنداشته بودند. 0 6 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 294 ولی بلامی میدانست اندوه همین است. نمیشد از آدم دیگری انتظار داشت که در عذابت با تو شریک شود. باید درد را تنهایی تحمل میکردی. 0 4 𝙽𝙰𝚂𝙸𝙼 1404/3/15 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 195 بلامی میدانست اندوه همین است . نمیشد از آدم دیگری انتظار داشت که در عذاب با تو شریک شود. باید درد را تنهایی تحمل میکردی . 0 1
بریدههای کتاب صد نفر مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 9 انیشتین میگوید:《نمیدانم در جنگ جهانی سوم با چه سلاحی میجنگیم اما میدانم در جنگ جهانی چهارم با سنگ و چماق به جان هم خواهیم افتاد.》 0 4 مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 11 برای کلارک چیزی به نام انزوا معنا نداشت. همهجا صداهایی میشنید. از گوشه و کنار سلول تاریکش، صدایش میزدند. سکوت میان تپشهای قلبش را پر میکردند. از ژرفترین پستوهای ذهنش فریاد میکشیدند. دلش مرگ نمیخواست ولی اگر این تنها راه ساکت کردن آن صداها بود، آماده بود بمیرد. 0 4 مآلیس. 1404/4/31 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 11 خاطراتش از دیوارهای هر سلولی سنگینتر بود. 0 4 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 120 همانطور که از سنین پایین فهمیده بود، اگر کسی میخواست کاری انجام شود، خودش باید انجامش میداد. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 132 ولی این زیباترینها هستن که میتونن بیشتر از همه به تو آسیب برسونن. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 139 همهی ما کارهایی انجام دادیم که بهشون افتخار نمیکنیم. 0 3 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 151 بلامی نمیدانست انسانهای باستان چرا اصلا زحمت مصرف مواد مخدر را به خودشان میدادند. چه معنی داشت آشغال در رگت تزریق کنی، وقتی قدم زدن در جنگل همان تاثیر را داشت؟ 0 5 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 152 دیگر نمیخواست از قانونِ دیگران پیروی کند. حالش از نبرد برای بقا به هم میخورد. 0 6 مآلیس. 1404/5/2 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 153 خم شد و یک مشت دیگر آب برداشت. اگر میخواست آن را توصیف کند، میگفت طعمش ترکیبی از زمین و آسمان است و بعد هرکس را که به او میخندید. با مشت میزد. 0 7 مآلیس. 1404/5/3 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 182 هیچ دارویی قدرت ترمیم دلی شکسته را نداشت. 2 12 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 224 چیزهایی بودند که آدم هیچوقت نمیتوانست فراموش کند. 0 47 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 230 میدانست فکرش احمقانه است. باران فقط آب بود و چیزی به نام شروع تازه وجود نداشت. راز همین بود؛ باید تا ابد بارِ آن را به دوش میکشیدی و بهایش اهمیتی نداشت. 0 3 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 236 به درد اهمیتی نمیداد. هر احساسی بهتر از این اندوه و غم بود. 0 6 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 254 آدمهای خوب هم ممکنه اشتباه کنن. 0 10 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 268 چشمانش را بست و تصور کرد چه حسی دارد. آزادی از دست همهکس و همهچیز، حتی از گذشتهاش. شاید حتی از خاطراتی که تمام عمر دست از سرش برنداشته بودند. 0 6 مآلیس. 1404/5/5 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 294 ولی بلامی میدانست اندوه همین است. نمیشد از آدم دیگری انتظار داشت که در عذابت با تو شریک شود. باید درد را تنهایی تحمل میکردی. 0 4 𝙽𝙰𝚂𝙸𝙼 1404/3/15 صد نفر جلد 1 کاس مورگان 3.8 5 صفحۀ 195 بلامی میدانست اندوه همین است . نمیشد از آدم دیگری انتظار داشت که در عذاب با تو شریک شود. باید درد را تنهایی تحمل میکردی . 0 1