بریدهای از کتاب صد نفر اثر کاس مورگان
دیروز

صد نفر جلد 1
3.8
5
صفحۀ 230
میدانست فکرش احمقانه است. باران فقط آب بود و چیزی به نام شروع تازه وجود نداشت. راز همین بود؛ باید تا ابد بارِ آن را به دوش میکشیدی و بهایش اهمیتی نداشت.
میدانست فکرش احمقانه است. باران فقط آب بود و چیزی به نام شروع تازه وجود نداشت. راز همین بود؛ باید تا ابد بارِ آن را به دوش میکشیدی و بهایش اهمیتی نداشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.