بریدههای کتاب انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود محمد مهدی 1402/12/21 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 275 0 9 نفیسه عادل 1404/1/17 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 201 ما ایمانمان را خودمان پرورش میدهیم، همانگونه که سرنوشتمان را رقم میزنیم. ایمان خودبهخود سراغ آدم نمیآید؛ باید برای رسیدن به آن تلاش کرد. 0 9 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 236 سعی می کنیم افکارمان را با آنچه به ما گفته اند صحیح است هماهنگ کنیم. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/11/28 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 41 آنها در بدنی هستند که میمیرد و زندانی شدن در یک اتاق بیشتر نگرانشان میکند! 0 1 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 132 واقعیت فقط یک توهمه. یه توهم پایدار و بلند مدت. بعضی وقت ها توهم اون واقعیته که هنوز درکش نکرده یم. 0 1 علی 1402/4/31 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 1 چند هزار سال دیگه اگه هنوز بشری روی زمین باشه تقریبا هر چیزی که الان میدونی یا باور داری رد شده و حرفها و افسانههای جدیدتری که قراره اونها هم رد بشن جای اینها رو گرفته. 0 18 نفیسه عادل 1404/1/10 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 122 نمیشد انسانهای زنده را دید و تصور نکرد که مرگشان چه خلأ بزرگی میتواند ایجاد کند. همهی آدمهای روی زمین را بهمثابهی فقدانی میدیدم که در انتظار وقوع بود. 1 18 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 222 به گمانم این یکی از هدف های مطالعه است. به ما کمک می کند زندگی هایی را فراتر از زندگی ای که اکنون داخلش هستیم تجربه کنیم. آلونک تک اتاقی ذهنمان را به یک عمارت بدل می کند. 0 0 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 235 انسان بودن به معنی ترسیدن از حماقت ذاتی خودمان است. توضیحات اضافه خارج از کتاب در باره این جمله کتاب: ( این جمله به زبان ساده به این معناست که انسان بودن، یعنی پذیرفتن اینکه همهٔ ما ممکن است اشتباه کنیم و گاهی تصمیماتی بگیریم که چندان عاقلانه به نظر نمیرسند. این ترس از اشتباه یا حماقت، بخشی از شناخت و درک محدودیتهای انسانی ماست و میتواند ما را به یادگیری، رشد و احتیاط بیشتر در زندگی هدایت کند. چیزی شبیه این مفهوم که: ما انسان هستیم، پس کامل نیستیم و همین نواقص است که ما را شکل میدهد.) 0 0 hedie:/ 1402/9/6 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 226 اگر فکر می کنی چیزی زشت است،دقیق تر نگاه کن.زشتی فقط درست ندیدن است. 0 8 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 324 تو به این جهان نیومدی که کامل و بی عیب و نقص باشی. هیچ کدوم از ما نیستیم. تو اومدی تا زندگی کنی. 0 2 نفیسه عادل 1404/1/5 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 31 وقتی یک کودک میمیرد، دو جور اندوه انسان را عذاب میدهد. اندوه از دست رفتن کسی که بود و اندوه از دست رفتن کسی که میتوانست باشد. 0 6 بها 1402/11/29 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 208 اگر چشم ها را ببینید، شخص و زندگی درون او را میبینید. 0 4 Atabak_P 1404/1/25 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 65 مرگ سعادتمندانه این است که کامل بمیری، جوری زندگی کنی که انگار داری غذای لذیذی می خوری، جوری از هر مرحله لذت ببری که وقتی تمام شد احساس سیری کنی. 0 2 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 125 مشکل خود من بودم. راه فراری از اندوه و تنهایی وجود نداشت.تا زمانی که من توی این جسم پیر با این خاطرات پوسیده گیر افتاده بودم، در حبس ابد خودم بودم. 0 1 Atabak_P 1404/1/27 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 174 آنچه کمیاب است عشق نیست، بلکه چیزی بهتر از آن است. درک متقابل. اگر طرف مقابلت تو را درک نکند، عشق معنایی ندارد. او فقط عاشق تصوری است که از تو توی ذهنش دارد. او عاشق عشق است، نه عاشق تو. بنابراین، درک شدن مهمتر است. نه تنها درک شدن، بلکه وقتی کسی تو را درک کرد، قدر تو را هم بداند. این چیزی است که اهمیت دارد. 0 0 nadi 1404/3/10 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 275 میگفت،غیر ممکن است زندگی را احساس کنی و نخواهی از آن محافظت کنی. 0 7 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 142 داشتم به چیزی نگاه میکردم که خارج از من در عین حال درون من بود.(عشق یا امید) 0 0 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 340 شاید تعریف دیوانگی همین باشد: تنهاییِ ناشی از درک چیزهایی که دیگران درک نمی کنند. 0 0 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 344 زندگی هم همین طور است. می توانی مخاطرات و پاداش های احتمالی را سبک سنگین کنی و بعد دست به انتخاب بزنی. هم برای افراد محتاط جذاب است و هم برای افراد پر دل و جرئت. 0 0
بریدههای کتاب انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود محمد مهدی 1402/12/21 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 275 0 9 نفیسه عادل 1404/1/17 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 201 ما ایمانمان را خودمان پرورش میدهیم، همانگونه که سرنوشتمان را رقم میزنیم. ایمان خودبهخود سراغ آدم نمیآید؛ باید برای رسیدن به آن تلاش کرد. 0 9 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 236 سعی می کنیم افکارمان را با آنچه به ما گفته اند صحیح است هماهنگ کنیم. 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/11/28 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 41 آنها در بدنی هستند که میمیرد و زندانی شدن در یک اتاق بیشتر نگرانشان میکند! 0 1 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 132 واقعیت فقط یک توهمه. یه توهم پایدار و بلند مدت. بعضی وقت ها توهم اون واقعیته که هنوز درکش نکرده یم. 0 1 علی 1402/4/31 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 1 چند هزار سال دیگه اگه هنوز بشری روی زمین باشه تقریبا هر چیزی که الان میدونی یا باور داری رد شده و حرفها و افسانههای جدیدتری که قراره اونها هم رد بشن جای اینها رو گرفته. 0 18 نفیسه عادل 1404/1/10 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 122 نمیشد انسانهای زنده را دید و تصور نکرد که مرگشان چه خلأ بزرگی میتواند ایجاد کند. همهی آدمهای روی زمین را بهمثابهی فقدانی میدیدم که در انتظار وقوع بود. 1 18 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 222 به گمانم این یکی از هدف های مطالعه است. به ما کمک می کند زندگی هایی را فراتر از زندگی ای که اکنون داخلش هستیم تجربه کنیم. آلونک تک اتاقی ذهنمان را به یک عمارت بدل می کند. 0 0 Atabak_P 1404/1/28 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 235 انسان بودن به معنی ترسیدن از حماقت ذاتی خودمان است. توضیحات اضافه خارج از کتاب در باره این جمله کتاب: ( این جمله به زبان ساده به این معناست که انسان بودن، یعنی پذیرفتن اینکه همهٔ ما ممکن است اشتباه کنیم و گاهی تصمیماتی بگیریم که چندان عاقلانه به نظر نمیرسند. این ترس از اشتباه یا حماقت، بخشی از شناخت و درک محدودیتهای انسانی ماست و میتواند ما را به یادگیری، رشد و احتیاط بیشتر در زندگی هدایت کند. چیزی شبیه این مفهوم که: ما انسان هستیم، پس کامل نیستیم و همین نواقص است که ما را شکل میدهد.) 0 0 hedie:/ 1402/9/6 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 226 اگر فکر می کنی چیزی زشت است،دقیق تر نگاه کن.زشتی فقط درست ندیدن است. 0 8 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 324 تو به این جهان نیومدی که کامل و بی عیب و نقص باشی. هیچ کدوم از ما نیستیم. تو اومدی تا زندگی کنی. 0 2 نفیسه عادل 1404/1/5 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 31 وقتی یک کودک میمیرد، دو جور اندوه انسان را عذاب میدهد. اندوه از دست رفتن کسی که بود و اندوه از دست رفتن کسی که میتوانست باشد. 0 6 بها 1402/11/29 انسان ها، هیچ جا خانه نمی شود مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 208 اگر چشم ها را ببینید، شخص و زندگی درون او را میبینید. 0 4 Atabak_P 1404/1/25 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 65 مرگ سعادتمندانه این است که کامل بمیری، جوری زندگی کنی که انگار داری غذای لذیذی می خوری، جوری از هر مرحله لذت ببری که وقتی تمام شد احساس سیری کنی. 0 2 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 125 مشکل خود من بودم. راه فراری از اندوه و تنهایی وجود نداشت.تا زمانی که من توی این جسم پیر با این خاطرات پوسیده گیر افتاده بودم، در حبس ابد خودم بودم. 0 1 Atabak_P 1404/1/27 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 174 آنچه کمیاب است عشق نیست، بلکه چیزی بهتر از آن است. درک متقابل. اگر طرف مقابلت تو را درک نکند، عشق معنایی ندارد. او فقط عاشق تصوری است که از تو توی ذهنش دارد. او عاشق عشق است، نه عاشق تو. بنابراین، درک شدن مهمتر است. نه تنها درک شدن، بلکه وقتی کسی تو را درک کرد، قدر تو را هم بداند. این چیزی است که اهمیت دارد. 0 0 nadi 1404/3/10 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 275 میگفت،غیر ممکن است زندگی را احساس کنی و نخواهی از آن محافظت کنی. 0 7 Atabak_P 1404/1/26 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 142 داشتم به چیزی نگاه میکردم که خارج از من در عین حال درون من بود.(عشق یا امید) 0 0 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 340 شاید تعریف دیوانگی همین باشد: تنهاییِ ناشی از درک چیزهایی که دیگران درک نمی کنند. 0 0 Atabak_P 1404/1/30 زندگی ناممکن مت هیگ 4.2 31 صفحۀ 344 زندگی هم همین طور است. می توانی مخاطرات و پاداش های احتمالی را سبک سنگین کنی و بعد دست به انتخاب بزنی. هم برای افراد محتاط جذاب است و هم برای افراد پر دل و جرئت. 0 0