بریدههای کتاب پرواز شبانه معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 10 این توفان ها یک جایی جا گرفته بودند؛ درست مثل کرم که توی میوه میرود؛ شب قشنگی بود، اما این توفان ها آن را خراب میکردند، و تلگرافچی از ورود به این سایه که آبستن خرابی بود نفرت داشت. 0 1 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 41 من مثل پدر کودک بیماری هستم که در میان جمعیت راه برود و قدمهای کوتاه بردارد، چون در سینهی خود سکوت وَهم گرفتهی خانهی خود را با خود میبرد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 52 زن به جا مانده، غمناک به گلها و کتابها، آن چیزهای کوچک دوست نما، نگاه میکرد که در نظر مرد بیش از ته دریا ارزش نداشتند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 4 خوشی و سعادت آدمی نه در آزادی اوست که در قبول تکلیف است. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 7 شجاع مردان دلاوری های خود را نهان میدارند همچنان که بزرگواران صدقهای را که میدهند پوشیده میدارند. کارهای خود را به صورت دیگری جلوه میدهند یا برایشان بهانه میتراشند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 16 ...هنوز هیچ نشده شب یکی از آن سه را باز میداد، همچنان که دریا گنجینهای را که مدت ها بازیچه امواج بوده است به ساحل باز میدهد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 16 در درون ذهن او، همچون اقیانوس گمشدهای که صدای اندوه خود را برآورد، تمامی خوشی های آرام زندگی که وی به دور افکنده بود، زنده شدند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 44 یکبار دیگر خود را همچون شیری در دام افتاده دید و غمی سترگ بر او چیره شد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 6 شجاعت مجموعهی در هم جوشی از چند احساس است که چندان هم ستودنی نیستند. اندکی خشم، قدری غرور و بسیاری لجاجت و هجان نمایشی و بی ارزش قدرت نمایی. از همه بالاتر تحریک نیروهای بدنی شخص که به هر حال جایشان آنجا نیست. 0 1
بریدههای کتاب پرواز شبانه معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 10 این توفان ها یک جایی جا گرفته بودند؛ درست مثل کرم که توی میوه میرود؛ شب قشنگی بود، اما این توفان ها آن را خراب میکردند، و تلگرافچی از ورود به این سایه که آبستن خرابی بود نفرت داشت. 0 1 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 41 من مثل پدر کودک بیماری هستم که در میان جمعیت راه برود و قدمهای کوتاه بردارد، چون در سینهی خود سکوت وَهم گرفتهی خانهی خود را با خود میبرد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 52 زن به جا مانده، غمناک به گلها و کتابها، آن چیزهای کوچک دوست نما، نگاه میکرد که در نظر مرد بیش از ته دریا ارزش نداشتند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 4 خوشی و سعادت آدمی نه در آزادی اوست که در قبول تکلیف است. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 7 شجاع مردان دلاوری های خود را نهان میدارند همچنان که بزرگواران صدقهای را که میدهند پوشیده میدارند. کارهای خود را به صورت دیگری جلوه میدهند یا برایشان بهانه میتراشند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 16 ...هنوز هیچ نشده شب یکی از آن سه را باز میداد، همچنان که دریا گنجینهای را که مدت ها بازیچه امواج بوده است به ساحل باز میدهد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 16 در درون ذهن او، همچون اقیانوس گمشدهای که صدای اندوه خود را برآورد، تمامی خوشی های آرام زندگی که وی به دور افکنده بود، زنده شدند. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 44 یکبار دیگر خود را همچون شیری در دام افتاده دید و غمی سترگ بر او چیره شد. 0 0 معصومه صدیقی 1403/6/11 پرواز شبانه آنتوان دو سنت اگزوپری 3.3 7 صفحۀ 6 شجاعت مجموعهی در هم جوشی از چند احساس است که چندان هم ستودنی نیستند. اندکی خشم، قدری غرور و بسیاری لجاجت و هجان نمایشی و بی ارزش قدرت نمایی. از همه بالاتر تحریک نیروهای بدنی شخص که به هر حال جایشان آنجا نیست. 0 1