بریدههای کتاب بیداری رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 226 0 1 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 59 شاید هم این بار گران معرفت بود که بر جان زنی جوان در بیستوهشت سالگی نازل میشد _ معرفتی شاید گرانبارتر از تمام آنچه روحالقدس تا آن لحظه از سر رضایت به زنی تفویض کرده بود. 0 2 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 231 پرندهای که بخواهد سنت و تعصب را پشت سر بگذارد و بالاتر بپرد، باید بالهایی قوی داشته باشد. تماشای موجودات ضعیفی که کبود و کوفته و خسته پرپرزنان به سمت زمین برمیگردند منظرهی غمانگیزی است. 0 2 رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 301 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 226 اگر من جوان بودم، به نظرم، عاشق مردی میشدم که روح بزرگی داشته باشد. مردی با اهداف والا و توانایی دست پیدا کردن به آنها. کسی که آنقدر بلندقامت باشد که بین همتاهایش به چشم بیاید. به نظرم اگر جوان بودم و عاشق، هیچ وقت مردی با هوشی معمولی را لایقِ دلسپردن نمیدانستم. 0 1 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 60 آوای دریا اغواگر است، پیوسته به نجوا، به غریو و زمزمه، مصرانه جان را به غوطه در ورطهی تنهایی فرا میخواند. 0 2 رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 288 0 2 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 301 سالهای گذشته مثل خواب گذشت... کاش میشد به خوابیدن و خوابدیدن ادامه داد، ولی باید بیدار شد و به درک رسید. آه، خب شاید هم بهتر است که بالاخره بیدار شویم ، حتی رنج بکشیم، تا اینکه یک عمر در خیالات و اوهامِمان همان احمقی که بودیم باقی بمانیم. 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 60 اما آغاز کردن هر چیزی، مخصوصا پانهادن به دنیایی تازه، به ناچار مبهم و پیچیده و پرآشوب و بی اندازه پرتشویش است. و چه اندکاند کسانی که از چنین آغازی جان به در میبرند! و چه بسیار جانهایی که در هنگامه آشوب به هلاکت رسیدهاند. 0 24 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 259 شروع کرده بود به دیدن چیزها با چشمان خودش، دیدن جریانهای زیرین زندگی و درککردن آنها. حالا که روحش او را فرا میخواند، دیگر زیر بار هر عقیدهای نمیرفت. 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 181 _برای موفق شدن هنرمند باید روحِ جسور داشته باشد. _منظورت از روحِ جسور چی است؟ _ جسور دیگر! روحِ نترس! روحی که تهور داشته باشد و تَمرُّد کند. 0 2 سارا عرب 1403/5/30 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 207 0 5 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 259 احساس میکرد از مرتبه اجتماعی خود پایین تر آمده، اما در عینحال حس میکرد روحش را تعالی بخشیده است. هر قدمی به سمت رهایی از تعهداتش برمیداشت، توشوتوانش بیشتر میشدو فَردیتش پروبال میداد. 0 2
بریدههای کتاب بیداری رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 226 0 1 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 59 شاید هم این بار گران معرفت بود که بر جان زنی جوان در بیستوهشت سالگی نازل میشد _ معرفتی شاید گرانبارتر از تمام آنچه روحالقدس تا آن لحظه از سر رضایت به زنی تفویض کرده بود. 0 2 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 231 پرندهای که بخواهد سنت و تعصب را پشت سر بگذارد و بالاتر بپرد، باید بالهایی قوی داشته باشد. تماشای موجودات ضعیفی که کبود و کوفته و خسته پرپرزنان به سمت زمین برمیگردند منظرهی غمانگیزی است. 0 2 رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 301 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 226 اگر من جوان بودم، به نظرم، عاشق مردی میشدم که روح بزرگی داشته باشد. مردی با اهداف والا و توانایی دست پیدا کردن به آنها. کسی که آنقدر بلندقامت باشد که بین همتاهایش به چشم بیاید. به نظرم اگر جوان بودم و عاشق، هیچ وقت مردی با هوشی معمولی را لایقِ دلسپردن نمیدانستم. 0 1 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 60 آوای دریا اغواگر است، پیوسته به نجوا، به غریو و زمزمه، مصرانه جان را به غوطه در ورطهی تنهایی فرا میخواند. 0 2 رها فربدراد 1404/2/26 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 288 0 2 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 301 سالهای گذشته مثل خواب گذشت... کاش میشد به خوابیدن و خوابدیدن ادامه داد، ولی باید بیدار شد و به درک رسید. آه، خب شاید هم بهتر است که بالاخره بیدار شویم ، حتی رنج بکشیم، تا اینکه یک عمر در خیالات و اوهامِمان همان احمقی که بودیم باقی بمانیم. 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 60 اما آغاز کردن هر چیزی، مخصوصا پانهادن به دنیایی تازه، به ناچار مبهم و پیچیده و پرآشوب و بی اندازه پرتشویش است. و چه اندکاند کسانی که از چنین آغازی جان به در میبرند! و چه بسیار جانهایی که در هنگامه آشوب به هلاکت رسیدهاند. 0 24 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 259 شروع کرده بود به دیدن چیزها با چشمان خودش، دیدن جریانهای زیرین زندگی و درککردن آنها. حالا که روحش او را فرا میخواند، دیگر زیر بار هر عقیدهای نمیرفت. 0 2 homagharibi 1404/2/15 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 181 _برای موفق شدن هنرمند باید روحِ جسور داشته باشد. _منظورت از روحِ جسور چی است؟ _ جسور دیگر! روحِ نترس! روحی که تهور داشته باشد و تَمرُّد کند. 0 2 سارا عرب 1403/5/30 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 207 0 5 homagharibi 1404/2/16 بیداری کیت شوپن 4.0 4 صفحۀ 259 احساس میکرد از مرتبه اجتماعی خود پایین تر آمده، اما در عینحال حس میکرد روحش را تعالی بخشیده است. هر قدمی به سمت رهایی از تعهداتش برمیداشت، توشوتوانش بیشتر میشدو فَردیتش پروبال میداد. 0 2