بریده‌های کتاب تفسیر سوره جمعه

بریدۀ کتاب

صفحۀ 96

بسم الله ✨ اثر حمل کردن معانی کتاب آسمانی وقتی قبول کردند کتاب خدا را، #قرآن و هر کتاب آسمانیِ دیگر هم آنها را قدم به قدم دائم نزدیک میکند به مفاهیم و معانی؛ این جوری است؛ 💡 یک قدم که رفتید، یک قدم شما را بیشتر #راهنمایی میکند. من همیشه مثال میزدم به این چراغی که دست یک نفر آدم است در یک بیابان وسیع ظلمانی؛ یک چراغی میدهند دست شما، در یک بیابانی که مثلا فرض کنید قُطر این میدان ده کیلومتر است _ده کیلومتر در ده کیلومتر راه است_ و میگویند برو‌. 🙄 شما نگاه میکنید، می بینید عجب! دُور و بَر شما فقط دو متر در دو متر روشن است. آدم ساده لوح، اینجا میگوید <<بروم؟ این، دو متر را روشن کرده! مگر میشود ده کیلومتر راه را با روشناییِ دو متر رفت؟>> 🤔 اما آدم پخته ی عاقل به او میگوید که خب تو این دو متر را برو، اگر دو متر دیگر برایت روشن نشد، نرو؛ خب این دو متر را که رفتی، دو متر دیگر برایت روشن میشود، آن را برو؛ هرجا ایستادی، ایستاده ای؛ خیال نکن که نرفته، حرکت نکرده، عمل نکرده، اول کار مراحل بعدی برای تو آشکار خواهد شد. 🌅 راه #بصیرت حقیقی و بصیرتِ پی در پی، #عمل به آن چیزهایی است که در مرحله ی اول فهمیدیم؛ یا وسیع تر از عمل بگوییم که فقط تکلیف تداعی نشود: تحت تاثیر قرارگرفتن از آن مراحل اولی است؛ [یعنی] آنچه را فهمیده ای، در آن #تدبر بکن، آن را #قبول بکن، #قدر آن را بدان، آن را مزمزه بکن در همه ی وجود خودت، بعد #قدم_بعدی برای تو روشن و آشکار خواهد شد.

4

بریدۀ کتاب

صفحۀ 74

بسم الله ضرورت مراقبت از مرکز انقلاب اسلامی تازه اسلام صد سال بعد از این حرفها[نفوذ در بسیاری از نقاط عالم از جمله ایران، روم، شمال آفریقا و...] در خود مرکزش آبکی [و ضعیف] شده بود. اگر در همان مرکز اسلام، اسلام با قدرت و با عمق و با معنا باقی میماند و مسلمینی که در مرکز اسلام بودند _یعنی مدینه و مکه و مرکز خلافت_ اسلام را واقعا نگه داشته بودند، مطمئناً دیری نمیگذشت که اسلام سراسر جهان را میگرفت؛ منتها آنها عمل نکردند. آنهایی که در مرکز عالم اسلام بودند، یعنی آن وقتی که شام مرکز خلافت بود _صد سال بعد از این حرفها، شام مرکز خلافت شده بود_ مسلمین در آنجا به اسلام عمل نکردند و اسلام در آنجا کم رنگ و بی رنگ و آبکی شد، نتیجه این شد که در جاهای دیگر دنیا هم که اسلام داشت میرفت، از نفوذ و گسترش و سرعت اسلام کاسته شد؛ وَ الّا اگر آنجا اسلام را حفظ میکردند و آن روح انقلابیِ اسلامی اگر باقی می ماند، اسلام مطمئناً گسترش بیشتری پیدا میکرد و همه ی دنیا را نجات میداد. و ما امروز هم بایستی مواظب باشیم که در مرکز جوشش انقلاب اسلامی، حالت انقلابی از بین نرود؛ اگر ما اینجا حالت انقلابی را از دست دادیم، اگر ما اینجا ضعیف شدیم، نمی توانیم در شعاع فرهنگ اسلامی که از ما صادر میشود، انسانهایی را بسازیم.

3

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

«خدا باید اداره بکند» یعنی چه؟ یعنی اوّلاً قانون را خدا وضع کند و قانون وضع شده‌ی خدا عمل بشود؛ ثانیاً رجالی که این قانون را اجرا می‌کنند، که قوّه‌ی مجریّه و حاکم در کشور هستند، با معیارها و ضوابط الهی منطبق باشند؛ مطلب این است. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل نشود ولو مردم خوبی سر کار باشند، اینجا خدا حکومت نمی‌کند. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل بشود به دست آدم‌های بد، اینجا هم خدا حکومت نمی‌کند. خدا آنجا حکومت می‌کند که قوانین الهی عمل بشود به دست انسان‌هایی که منطبق با ضابطه‌ها و معیارهای الهی هستند؛ این دو شرط، لازم است. حالا اگر چنانچه به فرض یک جا حکم الهی هم عمل شد به دست شیاطین، به دست آدم‌هایی که دل‌شان مؤمن به خدا نیست، اینجا هم باز خدای متعال حاکم نیست؛ این را بدانید. ما در این خط هستیم و در این راه هستیم و دل‌مان می‌خواهد که قوانین الهی را حاکم کنیم و مالکیّت امور جامعه را از طریق قوانین به خدا بدهیم؛ و کسانی را هم سر کار بیاوریم و اجرای امر را هم به دست آن کسانی بدهیم که آنها هم با معیارهای الهی و ضابطه های الهی هماهنگ باشند؛ ما می‌خواهیم این دو شرط را عمل بکنیم.

2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 109

بنده و جنابعالی هم که امروز در دوران حرکت و نَشو جدید اسلام و حیات دوباره‌ی اسلام زندگی می‌کنیم، باید حواس‌مان جمع باشد که به این بلا دچار نشویم؛ این بلا برای ما هم هست. فضیلت یک عده انسان به عبادت خدا است. وقتی که خدا را عبادت کردند، خدای متعال از آنها سستی را، حزن را، عقب‌ماندگی را، ذلّت را می‌گیرد؛ اگر از عبودیّت خدا دست برداشتند، اگر در دام گناه افتادند، اگر همان غلطی را که دیگران می‌کردند، آنها هم کردند، دیگر مورد لطف خدا قرار نمی‌گیرند، سستی و غم و ذلّت و بدبختی به سراغ آنها هم خواهد آمد. نبایستی خیال کنیم که ولو مجاهدت نکنیم، ولو با نَفْس‌مان مبارزه نکنیم، ولو در خط اسلام و انقلاب نمانیم، ولو ملّت ما آن فداکاری را از دست بدهد، در عین حال ما همان بندگان خوب خدا خواهیم بود و همان ملّت برجسته‌ای که انقلاب آن برجستگی را به ما داد باقی خواهیم ماند؛ ابداً. *یک ملّت می‌تواند قرن‌ها و تا آخر دنیا مورد لطف پروردگار باقی بماند و ملّت برگزیده و نمونه باشد و ملّت‌های دیگر را به طرف خود جلب کند، مشروط بر اینکه عبودیّت خدا را برای خودش همواره نگه بدارد،* و اِلّا اگر عبودیّت خدا از دست رفت، دیگر هیچ‌یک از این ارزش‌ها باقی نخواهد ماند. اشتباه یهود این بود که این را نمی‌فهمیدند. اینها می‌گفتند که ما بچه‌های خدا هستیم، ما دوستان خدا هستیم؛ در حالی که آن نقطه و مرکز اساسی «یعنی آن ایمان و توجه و اطاعت و عبودیّت» که نزدیکی آنها به خدا را به وجود آورده بود، از دست داده بودند.

0