بریدههای کتاب مردن متین 1403/9/28 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 24 "میدانی، من جزو آدمهایی نیستم که برایشان معجزه اتفاق میافتد." 0 3 مهران م 1403/8/30 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 41 چرا باید ناگهان دوباره سرشار از امید میشد؟آخ،امید!این چیزی بود فراتر از امید،این اطمینان خاطر بود. 0 3 شقایق محمدی 1404/2/4 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 98 0 3 بشری 1402/5/19 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 109 « تو پزشکی و طبق الگو نظر می دهی، مریض ها خودشان بهتر می دانند چه چیزی به دردشان می خورد. این سهل انگاری و بی فکری است که بگذارید من اینجا بخوابم و بمیرم.در جنوب گاهی معجزه رخ می دهد. امید همیشه وجود دارد، و تا وقتی سر سوزنی امید هست، دست روی دست گذاشتن صلاح نیست. از انسانیت به دور است که آدم را به دست سرنوشتش بسپارند، و این همان کاری است که شماها با من می کنید. من میخواهم بروم جنوب،می خواهم برگردم به بهار.» 0 21 آناهیتا 1404/4/24 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 28 در اطرافشان آدمهای بسیاری بودند که رفتو آمدکنان گپ میزدند، میخندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمیکردند. 0 12 آناهیتا 1404/4/25 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 78 ما از زمان و مکان چه میدانیم!… معمای جهان… شاید وقتی بمیریم، این معما را حل کنیم… 0 51 امید احدی رشید 1404/5/1 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 26 هی، عزیزم، گریه نکن. تو خودت خبر نداری که این دنیا بدونِ من برایت چقدر زیبا خواهد بود. 1 7 امید احدی رشید 1404/5/4 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 89 ترس از مرگ مثل خود مُردن طبیعی است! 0 16 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 26 0 14 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 60 بله ،ما آدم ها از آینده چه می دانیم؟ فلیکس با اشتیاق دنباله ی حرف ماری را گرفت.((از فردا چه می دانیم؟از هیچ چیز و هیچ جا خبر نداریم!)) 0 5 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 78 0 7 eli 8 ساعت پیش مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 28 در اطرافشان آدم های بسیاری بودند که رفت و آمدکنان گپ می زدند، می خندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمی کردند. 0 8
بریدههای کتاب مردن متین 1403/9/28 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 24 "میدانی، من جزو آدمهایی نیستم که برایشان معجزه اتفاق میافتد." 0 3 مهران م 1403/8/30 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 41 چرا باید ناگهان دوباره سرشار از امید میشد؟آخ،امید!این چیزی بود فراتر از امید،این اطمینان خاطر بود. 0 3 شقایق محمدی 1404/2/4 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 98 0 3 بشری 1402/5/19 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 109 « تو پزشکی و طبق الگو نظر می دهی، مریض ها خودشان بهتر می دانند چه چیزی به دردشان می خورد. این سهل انگاری و بی فکری است که بگذارید من اینجا بخوابم و بمیرم.در جنوب گاهی معجزه رخ می دهد. امید همیشه وجود دارد، و تا وقتی سر سوزنی امید هست، دست روی دست گذاشتن صلاح نیست. از انسانیت به دور است که آدم را به دست سرنوشتش بسپارند، و این همان کاری است که شماها با من می کنید. من میخواهم بروم جنوب،می خواهم برگردم به بهار.» 0 21 آناهیتا 1404/4/24 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 28 در اطرافشان آدمهای بسیاری بودند که رفتو آمدکنان گپ میزدند، میخندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمیکردند. 0 12 آناهیتا 1404/4/25 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 78 ما از زمان و مکان چه میدانیم!… معمای جهان… شاید وقتی بمیریم، این معما را حل کنیم… 0 51 امید احدی رشید 1404/5/1 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 26 هی، عزیزم، گریه نکن. تو خودت خبر نداری که این دنیا بدونِ من برایت چقدر زیبا خواهد بود. 1 7 امید احدی رشید 1404/5/4 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 89 ترس از مرگ مثل خود مُردن طبیعی است! 0 16 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 26 0 14 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 60 بله ،ما آدم ها از آینده چه می دانیم؟ فلیکس با اشتیاق دنباله ی حرف ماری را گرفت.((از فردا چه می دانیم؟از هیچ چیز و هیچ جا خبر نداریم!)) 0 5 آترینا ضیائی 1404/5/29 مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 78 0 7 eli 8 ساعت پیش مردن آرتور شنیتسلر 3.7 25 صفحۀ 28 در اطرافشان آدم های بسیاری بودند که رفت و آمدکنان گپ می زدند، می خندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمی کردند. 0 8