بریدههای کتاب ژاک و اربابش روشنا 1403/4/30 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 4 در سومین روز اشغال، با اتوموبیل از پراگ به بودهیوویتس میرفتم... یکجا اتوموبیلم را نگه داشتند و سه سرباز شروع به گشتن آن کردند. وقتی عملیات تمام شد، افسری که دستور تفتیش را داده بود، به زبان روسی از من پرسید حالتان چطوره؟ سوالش طعنهآمیز یا از سر سوءنیت نبود. درست برعکس. او دنبال حرف خود را گرفت «همه اینها یک سوءتفاهم بزرگ است، ولی درست خواهد شد. شما باید درک کنید که ما عاشق چکها هستیم. ما عاشق شما هستیم!» هزاران تانک نواحی روستایی را نابود کرده بودند، آینده کشور تا قرنها به خطر افتاده بود، رهبران چک را دستگیر کرده و ربوده بودند، آن وقت یک افسر اشغالگر به آدم ابراز عشق میکند. خواهش میکنم منظورم را درک کنید: او هیچ تمایلی به محکوم کردن اشغال نداشت، حتی یک ذره. همهشان کم و بیش مثل او حرف میزدند، رفتارشان نه بر مبنای لذت آزاردوستانه غارتگرها، بلکه بر پایه نمونه قدیمی کاملاً متفاوتی استوار بود که همانا عشق یکطرفه باشد. چرا این چکها (که ما اینقدر عاشقشان هستیم!) از زندگی با ما، آن جور که شیوه ما است خودداری میکنند؟ حیف که مجبوریم معنای عشق را با تانک یاد آنها بدهیم! 0 3 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 9 بگذارید قاطعانه اعلام کنم: هیچ رمانی که شایسته این عنوان باشد، دنیا را جدی نمیگیرد. به علاوه، اصلاً «جدی گرفتن دنیا» چه معنایی دارد؟ مسلماً به این معناست: باور کردن آنچه دنیا میخواهد باور کنیم. رمان از دن کیشوت تا اولیس با آنچه دنیا میخواهد باور کنیم مبارزه کرده است. 0 3 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 5 بشر نمیتواند بدون احساسات زندگی کند، اما همان لحظهای که احساسات، در ذات خود به ارزش، معیار حقیقت، به توجیهی برای انواع و اقسام رفتارها تبدیل میشود، هولناک میشود. اصیلترین احساسات ملی آمادگی توجیه کردن بزرگترین وحشتها را دارد، و انسان، در حالی که سینهاش از شوری غنایی برآماسیده، به نام مقدس عشق مرتکب فجایع میشود. هنگامی که احساسات جانشین تفکر منطقی میشود، به ماده اصلی نبود شعور و درک و مدارا تبدیل میگردد. 0 2 آیدین هجرتی 1404/4/20 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 57 مهمانخانهدار: کاملاً همینطور است. بدبختی بزرگی است که دیگری را بهرغم اینکه دیگر دوستمان نمیدارد، همچنان دوست بداریم. 0 5 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 5 سنت آگوستین گفت: «خدا را دوست بدارید و هرکاری دلتان میخواهد بکنید.» این گفته معروف گویایی دارد: معیار حقیقت را از برون به درون، یعنی به قلمرو دلبخواه ذهنیت منتقل میکند. احساس مبهم عشق (خدا را دوست بدارید! دستور مسیحیت) جانشین وضوح و شفافیت قانون (دستور یهودیت) میشود تا به ملاک تقریباً نامشخص اخلاقیات تبدیل گردد. پ.ن: نظرتون چیه؟ 0 2
بریدههای کتاب ژاک و اربابش روشنا 1403/4/30 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 4 در سومین روز اشغال، با اتوموبیل از پراگ به بودهیوویتس میرفتم... یکجا اتوموبیلم را نگه داشتند و سه سرباز شروع به گشتن آن کردند. وقتی عملیات تمام شد، افسری که دستور تفتیش را داده بود، به زبان روسی از من پرسید حالتان چطوره؟ سوالش طعنهآمیز یا از سر سوءنیت نبود. درست برعکس. او دنبال حرف خود را گرفت «همه اینها یک سوءتفاهم بزرگ است، ولی درست خواهد شد. شما باید درک کنید که ما عاشق چکها هستیم. ما عاشق شما هستیم!» هزاران تانک نواحی روستایی را نابود کرده بودند، آینده کشور تا قرنها به خطر افتاده بود، رهبران چک را دستگیر کرده و ربوده بودند، آن وقت یک افسر اشغالگر به آدم ابراز عشق میکند. خواهش میکنم منظورم را درک کنید: او هیچ تمایلی به محکوم کردن اشغال نداشت، حتی یک ذره. همهشان کم و بیش مثل او حرف میزدند، رفتارشان نه بر مبنای لذت آزاردوستانه غارتگرها، بلکه بر پایه نمونه قدیمی کاملاً متفاوتی استوار بود که همانا عشق یکطرفه باشد. چرا این چکها (که ما اینقدر عاشقشان هستیم!) از زندگی با ما، آن جور که شیوه ما است خودداری میکنند؟ حیف که مجبوریم معنای عشق را با تانک یاد آنها بدهیم! 0 3 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 9 بگذارید قاطعانه اعلام کنم: هیچ رمانی که شایسته این عنوان باشد، دنیا را جدی نمیگیرد. به علاوه، اصلاً «جدی گرفتن دنیا» چه معنایی دارد؟ مسلماً به این معناست: باور کردن آنچه دنیا میخواهد باور کنیم. رمان از دن کیشوت تا اولیس با آنچه دنیا میخواهد باور کنیم مبارزه کرده است. 0 3 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 5 بشر نمیتواند بدون احساسات زندگی کند، اما همان لحظهای که احساسات، در ذات خود به ارزش، معیار حقیقت، به توجیهی برای انواع و اقسام رفتارها تبدیل میشود، هولناک میشود. اصیلترین احساسات ملی آمادگی توجیه کردن بزرگترین وحشتها را دارد، و انسان، در حالی که سینهاش از شوری غنایی برآماسیده، به نام مقدس عشق مرتکب فجایع میشود. هنگامی که احساسات جانشین تفکر منطقی میشود، به ماده اصلی نبود شعور و درک و مدارا تبدیل میگردد. 0 2 آیدین هجرتی 1404/4/20 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 57 مهمانخانهدار: کاملاً همینطور است. بدبختی بزرگی است که دیگری را بهرغم اینکه دیگر دوستمان نمیدارد، همچنان دوست بداریم. 0 5 روشنا 1403/4/31 ژاک و اربابش میلان کوندرا 3.5 2 صفحۀ 5 سنت آگوستین گفت: «خدا را دوست بدارید و هرکاری دلتان میخواهد بکنید.» این گفته معروف گویایی دارد: معیار حقیقت را از برون به درون، یعنی به قلمرو دلبخواه ذهنیت منتقل میکند. احساس مبهم عشق (خدا را دوست بدارید! دستور مسیحیت) جانشین وضوح و شفافیت قانون (دستور یهودیت) میشود تا به ملاک تقریباً نامشخص اخلاقیات تبدیل گردد. پ.ن: نظرتون چیه؟ 0 2