بریدههای کتاب شهر ماه خونین .marisa- 1403/10/3 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 نمیشد در عرض مدت کوتاهی با خیالات یک نفر جنگید. باید او را میپذیرفت و هدایتش میکرد. 0 6 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 190 «مرگ اگه بزرگترین ترس دنیا باشه،من اونو بارها دیدم.» 0 11 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 21 آذر دیر فهمید بود که آدم ها شبیه قصه هایی میشوند که مدام تعریف می کنند.✨ 0 3 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 190 مرگ اگه بزرگ ترین ترس دنیا باشه، من اونو بارها دیده م. 0 10 ـبِلَکَتْـ<: ْْ۪۪۪̽♡ 1404/2/2 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 8 همیشه فکر می کرد تنها چیز واقعی ای که آدم ها به هم می بخشند خاطرات است؛با از دست دادنشان،همه چیز،همه چیز از بین می رود. 0 0 fati 1403/8/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 249 < زندگی بعضیا با تاریکی شروع میشه، با تاریکی هم تموم میشه > 0 3 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری،شجاع باشی. 0 7 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 126 «باید بجنگیم.جنگ واقعی و مهمترین جنگ همینیه که اینجا جریان داره. نتیجهاش مسیر دنیا رو تغییر میده؛یا اونو به سمت روشنایی مطلق میبره،یا به سمت تاریکی مطلق.» 0 6 .marisa- 1403/10/3 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 8 همیشه فکر میکرد تنها چیز واقعی ای که آدم ها به هم میبخشند خاطرات است؛ با از دست دادنشان، همه چیز، همه چیز از بین میرود. 0 9 ♡dely 1403/8/8 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 83 دیالوگی را تکرار کرد که تا ابد در ذهن آذر باقی ماند:«آیا تمامش همین بود؟ تمام آن چیزی که باید از زندگی نصیبمان میشد؟آنقدر ناچیز و کوچک است که حتی نمیتوان گفت ارزش یک بار نفس کشیدن را دارد .چه زندگی حقیرانهای برای مردی که رویاهای بزرگی داشت.» 0 10 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 194 «پیروزی در هر جنگی،بیش از آنکه به خشم و انتقام نیاز داشته باشد،به عشق نیاز دارد.» 0 17 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 83 دیالوگی را تکرار کرد که تا ابد در ذهن آذر باقی ماند: «آیا تمامش همین بود؟ تمام آن چیزی که باید از زندگی نصیبمان می شد ؟آن قدر ناچیز و کوچک که حتی نمی توان گفت ارزش یکبار نفس کشیدن را دارد . چه زندگی حقیرانه ای برای مردی که رویا های بزرگی داشت!» 0 2 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری ، شجاع باشی.🤍 0 2 هستی 1402/12/21 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 اگه الان بلند نشی،برای همیشه از دستش میدی بعد دائم به این فکر میکنی که چرا اون روز ترسیدی و نتونستی شجاع باشی بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری،شجاع باشی 0 18 آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛ 1404/1/5 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 18 1 21 ♡dely 1403/8/8 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 67 آذر خوب میدانست تنهایی یعنی چه. یک دفعه تجربهاش کرده بود و حالا باز احساسش میکرد. بزرگتر شده بود و سالها از مرگ پدرش میگذشت،اما باز آن موجود ناتوان را درونش را درونش احساس میکرد. تنش پیرتر شده و چشمانش دنیا را بیشتر دیده بود،اما آن موجود درونش هیچ تغییری نکرده و در همان گوشه تاریک خودش در تنهایی بیپایان نشسته بود. 0 9 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 249 زندگی بعضیا با تاریکی شروع می شه ،با تاریکی هم تموم می شه. 3 11 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 196 «هیچکس هیچ اطلاعاتی در مورد مرگ ندارد. وقتی درخت پیر قبلی مُرد،خیلیها گفتند تعداد بیشماری درخت جوان را از او روییده. خیلیهای دیگر گفتند وقتی روحش جدا شد،سیلی از پروانهها از تنش بیرون پریدند و در آسمان گم شدند. اما ما چیز دیگری میدیدیم. ما درخت تنومند خشکی را دیدیم؛شکلی از نیستی که هیچگاه نمیخواهیم باورش کنیم؛رؤیاهایمان یا چیزی را که میخواهیم باشیم به آن گره میزنیم و در موردش داستانهای قشنگ میسازیم تا یادمان برود فانی ایم و سرنوشتمان همین است.» 0 15 fati 1403/8/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 238 پدرش گفته بود: آدم های شجاع آن هایی نیستند که نمی ترسند، آن هایی اند که با وجود ترسی که احساس میکنند همچنان برای مقابله با آن پیش می روند. 0 3 fzzj 1403/2/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 261 0 0
بریدههای کتاب شهر ماه خونین .marisa- 1403/10/3 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 نمیشد در عرض مدت کوتاهی با خیالات یک نفر جنگید. باید او را میپذیرفت و هدایتش میکرد. 0 6 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 190 «مرگ اگه بزرگترین ترس دنیا باشه،من اونو بارها دیدم.» 0 11 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 21 آذر دیر فهمید بود که آدم ها شبیه قصه هایی میشوند که مدام تعریف می کنند.✨ 0 3 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 190 مرگ اگه بزرگ ترین ترس دنیا باشه، من اونو بارها دیده م. 0 10 ـبِلَکَتْـ<: ْْ۪۪۪̽♡ 1404/2/2 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 8 همیشه فکر می کرد تنها چیز واقعی ای که آدم ها به هم می بخشند خاطرات است؛با از دست دادنشان،همه چیز،همه چیز از بین می رود. 0 0 fati 1403/8/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 249 < زندگی بعضیا با تاریکی شروع میشه، با تاریکی هم تموم میشه > 0 3 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری،شجاع باشی. 0 7 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 126 «باید بجنگیم.جنگ واقعی و مهمترین جنگ همینیه که اینجا جریان داره. نتیجهاش مسیر دنیا رو تغییر میده؛یا اونو به سمت روشنایی مطلق میبره،یا به سمت تاریکی مطلق.» 0 6 .marisa- 1403/10/3 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 8 همیشه فکر میکرد تنها چیز واقعی ای که آدم ها به هم میبخشند خاطرات است؛ با از دست دادنشان، همه چیز، همه چیز از بین میرود. 0 9 ♡dely 1403/8/8 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 83 دیالوگی را تکرار کرد که تا ابد در ذهن آذر باقی ماند:«آیا تمامش همین بود؟ تمام آن چیزی که باید از زندگی نصیبمان میشد؟آنقدر ناچیز و کوچک است که حتی نمیتوان گفت ارزش یک بار نفس کشیدن را دارد .چه زندگی حقیرانهای برای مردی که رویاهای بزرگی داشت.» 0 10 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 194 «پیروزی در هر جنگی،بیش از آنکه به خشم و انتقام نیاز داشته باشد،به عشق نیاز دارد.» 0 17 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 83 دیالوگی را تکرار کرد که تا ابد در ذهن آذر باقی ماند: «آیا تمامش همین بود؟ تمام آن چیزی که باید از زندگی نصیبمان می شد ؟آن قدر ناچیز و کوچک که حتی نمی توان گفت ارزش یکبار نفس کشیدن را دارد . چه زندگی حقیرانه ای برای مردی که رویا های بزرگی داشت!» 0 2 🫂Aytan 📖 1403/5/13 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری ، شجاع باشی.🤍 0 2 هستی 1402/12/21 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 19 اگه الان بلند نشی،برای همیشه از دستش میدی بعد دائم به این فکر میکنی که چرا اون روز ترسیدی و نتونستی شجاع باشی بعضی وقتا لازمه برای چیزایی که دوست داری،شجاع باشی 0 18 آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛ 1404/1/5 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 18 1 21 ♡dely 1403/8/8 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 67 آذر خوب میدانست تنهایی یعنی چه. یک دفعه تجربهاش کرده بود و حالا باز احساسش میکرد. بزرگتر شده بود و سالها از مرگ پدرش میگذشت،اما باز آن موجود ناتوان را درونش را درونش احساس میکرد. تنش پیرتر شده و چشمانش دنیا را بیشتر دیده بود،اما آن موجود درونش هیچ تغییری نکرده و در همان گوشه تاریک خودش در تنهایی بیپایان نشسته بود. 0 9 صبا حمزه 1403/8/22 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 249 زندگی بعضیا با تاریکی شروع می شه ،با تاریکی هم تموم می شه. 3 11 ♡dely 1403/8/14 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 196 «هیچکس هیچ اطلاعاتی در مورد مرگ ندارد. وقتی درخت پیر قبلی مُرد،خیلیها گفتند تعداد بیشماری درخت جوان را از او روییده. خیلیهای دیگر گفتند وقتی روحش جدا شد،سیلی از پروانهها از تنش بیرون پریدند و در آسمان گم شدند. اما ما چیز دیگری میدیدیم. ما درخت تنومند خشکی را دیدیم؛شکلی از نیستی که هیچگاه نمیخواهیم باورش کنیم؛رؤیاهایمان یا چیزی را که میخواهیم باشیم به آن گره میزنیم و در موردش داستانهای قشنگ میسازیم تا یادمان برود فانی ایم و سرنوشتمان همین است.» 0 15 fati 1403/8/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 238 پدرش گفته بود: آدم های شجاع آن هایی نیستند که نمی ترسند، آن هایی اند که با وجود ترسی که احساس میکنند همچنان برای مقابله با آن پیش می روند. 0 3 fzzj 1403/2/15 شهر ماه خونین زهرا سعیدزاده 3.7 13 صفحۀ 261 0 0