بریده‌ کتاب‌های از کدام سو

خدا رو نمی خواهید چون فکر میکنید جلوی خوشی هاتون رو میگیره.کاش قبول می‌کردید که خدا آدم رو آفریده تا از دنیا لذت ببره در حالی که اینا خوشی نیست...هوسه!

دلم برای خدا میسوزه ، فکر کن به یکی محبت کنی ، برگرده بهت دهن کجی بکنه و بره ولی تو بازم ادامه بدی

لذت تمومی نداره ، خستگی و دل زدگی نداره ، با روح آدم جوره.هوسه که وقتی تموم میشه ، تنهایی و در به دری میاره.

اگه همه ی دنیا اشتباه کردند ، مجوز برای اشتباه کردن تو نیست.خالقت تو رو فهیم میخواد!

-نمی تونست حرف بزنه...نگاه کنه...بخنده ...خیلی قشنگ می‌خندید.بی رحمانه پیچیدنش توی پارچه ی سفید و گذاشتنش توی خاک....باور می کنی فرید عادت نداشت رو زمین بخوابه،اما اونا صورتش را گذاشتند رو خاک . می لرزد : دستاش بسته بود. پاهاش بسته بود . با شدت بلند می شود و فریاد می زند: اون پنبه ها چی بود دور دهنش؟ میچرخد و رو به من خم می شود چرا دستاشو بسته بودند ؟فرید همیشه آزاد بود خیلی قشنگ می رقصید. دیوانه شده است و دارد دیوانه ام می کند ...زمزمه می‌کند... گاهی با خودش صحبت می کند ... گاهی رو به من فریاد میزد: لذت رو اون به مون می داد. گاهی مخاطبش فرید است. لحظه ای التماس می‌کند. لحظه ای سکوت می‌کند و خیره می شود.حرف هایش نامفهوم است

چرا اولین کسی که دلمون میخواد کنار بذاریمش ، اولین کسی که باهاش قهر می کنیم ، سرش داد می‌زنیم ، باهاش دعوا می کنیم خدااست؟چرا!؟

خدا وعده لذت می‌دهد.آدم‌ها عجله دارند. آدم‌ها خودخواهند.قید خدا را می‌زنند به خاطر یک انسان دیگر؛به خاطر یک لیوان نوشیدنی؛چند میلیون کاغذ به اسم پول قید خدا که همه چیز است می‌زنند به خاطر تمام آن چیزهایی که زود هیچ می‌شود..