بریدههای کتاب کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محدثه علیمردانی 1403/12/15 کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محمدحسن فروزانفر 4.6 11 صفحۀ 33 درد است که آدمی را رهبر است در هر کاری که هست تا او را درد آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد او قصد آن کار نکند و آن کار بی درد او را میسر نشود. 0 11 محمد خزائی 1402/10/5 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 236 «همه رنجها از آن میخیزد که چیزی خواهی و آن میسّر نشود، چون نخواهی رنج نمانَد.» 1 17 محدثه علیمردانی 1403/11/14 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 28 تو به قیمت ورای دو جهانی چه کنم قدر خود نمیدانی 0 22 محدثه علیمردانی دیروز کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محمدحسن فروزانفر 4.6 11 صفحۀ 130 زنهار، مگویید که فهم کردم. هرچند بیش فهم و ضبط کرده باشی، از فهم عظیم دور باشی. فهم این بیفهمی است. خود بلا و مصیبت و حرمان تو از آن فهم است. تو را آن فهم، بند است. از آن فهم میباید رهیدن تا چیزی شوی. تو میگویی «من مَشک را از دریا پر کردم و دریا در مشک من گنجید.» این محال باشد. آری اگر گویی که مشک من در دریا گم شد این خو باشد و اصل این است. 0 2 علی 1402/6/20 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 1 «آدمی را خواهی که بشناسی، او را در سخن آر! از سخن او، او را بدانی.» 0 19 محمد خزائی 1402/10/10 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 348 بدرستی که من دانستهام قاعدهی روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم من بیضرورت . به درستی که آنچ روزی من است از سیم و از خورش و از پوشش و از نارِ شهوت چون بنشینم بر من بیاید. من چون میدوم در طلب آن روزیها مرا پررنج و مانده و خوار میکند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و بجای خود بنشینم بی رنج و بیخواری آن بر من بیاید زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا میکشد چون نتوان مرا کشیدن او بیاید چنانک منش نمیتوانم کشیدن من میروم. 0 7
بریدههای کتاب کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محدثه علیمردانی 1403/12/15 کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محمدحسن فروزانفر 4.6 11 صفحۀ 33 درد است که آدمی را رهبر است در هر کاری که هست تا او را درد آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد او قصد آن کار نکند و آن کار بی درد او را میسر نشود. 0 11 محمد خزائی 1402/10/5 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 236 «همه رنجها از آن میخیزد که چیزی خواهی و آن میسّر نشود، چون نخواهی رنج نمانَد.» 1 17 محدثه علیمردانی 1403/11/14 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 28 تو به قیمت ورای دو جهانی چه کنم قدر خود نمیدانی 0 22 محدثه علیمردانی دیروز کتاب فیه ما فیه؛ از گفتار مولانا جلال الدین محمد مشهور به مولوی محمدحسن فروزانفر 4.6 11 صفحۀ 130 زنهار، مگویید که فهم کردم. هرچند بیش فهم و ضبط کرده باشی، از فهم عظیم دور باشی. فهم این بیفهمی است. خود بلا و مصیبت و حرمان تو از آن فهم است. تو را آن فهم، بند است. از آن فهم میباید رهیدن تا چیزی شوی. تو میگویی «من مَشک را از دریا پر کردم و دریا در مشک من گنجید.» این محال باشد. آری اگر گویی که مشک من در دریا گم شد این خو باشد و اصل این است. 0 2 علی 1402/6/20 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 1 «آدمی را خواهی که بشناسی، او را در سخن آر! از سخن او، او را بدانی.» 0 19 محمد خزائی 1402/10/10 فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.6 11 صفحۀ 348 بدرستی که من دانستهام قاعدهی روزی را و خوی من نیست که به گزافه دوادو کنم و رنج برم من بیضرورت . به درستی که آنچ روزی من است از سیم و از خورش و از پوشش و از نارِ شهوت چون بنشینم بر من بیاید. من چون میدوم در طلب آن روزیها مرا پررنج و مانده و خوار میکند طلب کردن اینها و اگر صبر کنم و بجای خود بنشینم بی رنج و بیخواری آن بر من بیاید زیرا که آن روزی هم طالب من است و او مرا میکشد چون نتوان مرا کشیدن او بیاید چنانک منش نمیتوانم کشیدن من میروم. 0 7